‏نكته‏هايى از داستان يوسف - همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با پیامبران در قرآن - نسخه متنی

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‏نكته‏هايى از داستان يوسف

درسى از ايمان يعقوب

ايمان به خدا در درون انسان داراى بيشترين تأثير است. ايمان است كه آدمى را هنگام بروز ناگوارى‏ها
تسلّى مى‏دهد، و براى ايستادگى در برابر ناملايمات و دشوارى‏ها، به او صبر و آرامش مى‏بخشد. اين
امرى است كه در يك سلسله حوادث پى درپى تاريخ زندگى يعقوب و در ارشادات او به فرزندانش، براى ما تجسم
عينى مى‏يابد.

اينك اين يعقوب است كه خبر فقدان يوسف، عزيزترين فرزندش را كه گرگ او را پاره كرد، دريافت مى‏كند.

خواننده بايد تأثير اين مصيبت و ناراحتى‏هاى روحيى را كه براى حضرت يعقوب(ع) به وجود آمد در ذهن خود
مجسّم كند، ولى (بايد ديد) عكس العمل آن حضرت در برابر اين حادثه چه بود؟

ديديم كه يعقوب همانند شخصى كه در اين مصيبت از خدا كمك جويد، صبر و شكيبايى به خرج داد، ولى چگونه
صبرى؟

صبرى پسنديده كه ناله و شكايتى در آن راه نداشت، و مى‏بينيم او با اين گفته زيبا مى‏گويد:

«فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ المُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ».

يعقوب با ايمان ژرفى كه به لطف و عنايت الهى داشت، با اطمينان و قطع و يقين، تسليم بود، به ويژه
آن‏گاه كه پسرانش از او خواستند تا اجازه دهد، بنيامين را در سفر خود به مصر، همراه خويش ببرند.

يعقوب در نيرنگ و حيله آنان گرفتار شده و در كارهاى آنان دچار شك و ترديد و در فراق و جدايى يوسف،
اندوهناك گرديد.

پاسخ يعقوب در برابر اين درخواست چه مى‏توانست باشد؟

وى پس از آن‏كه با فرستادن بنيامين همراه آنان
موافقت كرد، پاسخش با كلماتى صورت گرفت كه از آنها ايمان قوى به لطف الهى و اعتماد به عدل او، پرتو
افكن بود:

«فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِينَ».

يعقوب را مى‏توان به سان فردى ديد كه بر خدا توكل كرده و در پى آن، داراى آرامش قلبى در برابر دستور
خداست و اين زمانى بود كه فرزندانش را در مرحله دوم ورود به مصر سفارش مى‏كند كه از يك دروازه وارد
نشوند، بلكه از درهاى متعدّد به شهر راه يابند تا جلب توجه نكنند و مورد شك و ترديد نگهبانان
قرارنگيرند؛ زيرا ممكن بود براى آنان گرفتارى پيش آيد، به ويژه كه آنان فلسطينى بوده و ميان آنها و
مصريان دشمنى وجود داشت.

يعقوب، علت اين تدبير و احتياط را اين مى‏داند كه وى نمى‏تواند آنچه را خدا برايشان مقدّر فرموده
از آنها دفع كند:

«وَما أُغْنِى عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَى‏ءٍ»

زيرا اگر خدا بخواهد براى آنان
وضع ناگوارى پيش آيد، اين تدبير و انديشه برايشان سودى نخواهد داشت، سپس يعقوب پند و اندرز خود رابه
فرزندانش با اين جمله كه سرشار از ايمان و تسليم اراده الهى است، پى مى‏گيرد:

«إِنِ الحُكْمُ إِلّا
لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ المُتَوَكِّلُونَ».

پندى كه يعقوب به فرزندانش داد، در درونش آرامشى ايجاد كرد و او را در وضعيتى قرار داد كه زياد
اندوهگين نباشد، و اگر با قضا و قدر الهى به آنان آسيبى برسد، به طور كلى مأيوس نباشد، به‏خصوص كه از
وى كوتاهى و تقصيرى سر نزده است؛ زيرا وقتى كه او به وظيفه‏اش عمل كرده باشد، ورود مصايب و
ناگوارى‏ها بر او آسان جلوه مى‏كند.

/ 300