نكتههايى از داستان يوسف
درسى از ايمان يعقوب
ايمان به خدا در درون انسان داراى بيشترين تأثير است. ايمان است كه آدمى را هنگام بروز ناگوارىهاتسلّى مىدهد، و براى ايستادگى در برابر ناملايمات و دشوارىها، به او صبر و آرامش مىبخشد. اين
امرى است كه در يك سلسله حوادث پى درپى تاريخ زندگى يعقوب و در ارشادات او به فرزندانش، براى ما تجسم
عينى مىيابد.اينك اين يعقوب است كه خبر فقدان يوسف، عزيزترين فرزندش را كه گرگ او را پاره كرد، دريافت مىكند.خواننده بايد تأثير اين مصيبت و ناراحتىهاى روحيى را كه براى حضرت يعقوب(ع) به وجود آمد در ذهن خود
مجسّم كند، ولى (بايد ديد) عكس العمل آن حضرت در برابر اين حادثه چه بود؟ديديم كه يعقوب همانند شخصى كه در اين مصيبت از خدا كمك جويد، صبر و شكيبايى به خرج داد، ولى چگونه
صبرى؟صبرى پسنديده كه ناله و شكايتى در آن راه نداشت، و مىبينيم او با اين گفته زيبا مىگويد:«فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ المُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ».يعقوب با ايمان ژرفى كه به لطف و عنايت الهى داشت، با اطمينان و قطع و يقين، تسليم بود، به ويژه
آنگاه كه پسرانش از او خواستند تا اجازه دهد، بنيامين را در سفر خود به مصر، همراه خويش ببرند.يعقوب در نيرنگ و حيله آنان گرفتار شده و در كارهاى آنان دچار شك و ترديد و در فراق و جدايى يوسف،
اندوهناك گرديد.پاسخ يعقوب در برابر اين درخواست چه مىتوانست باشد؟وى پس از آنكه با فرستادن بنيامين همراه آنان
موافقت كرد، پاسخش با كلماتى صورت گرفت كه از آنها ايمان قوى به لطف الهى و اعتماد به عدل او، پرتو
افكن بود: «فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِينَ».يعقوب را مىتوان به سان فردى ديد كه بر خدا توكل كرده و در پى آن، داراى آرامش قلبى در برابر دستور
خداست و اين زمانى بود كه فرزندانش را در مرحله دوم ورود به مصر سفارش مىكند كه از يك دروازه وارد
نشوند، بلكه از درهاى متعدّد به شهر راه يابند تا جلب توجه نكنند و مورد شك و ترديد نگهبانان
قرارنگيرند؛ زيرا ممكن بود براى آنان گرفتارى پيش آيد، به ويژه كه آنان فلسطينى بوده و ميان آنها و
مصريان دشمنى وجود داشت.يعقوب، علت اين تدبير و احتياط را اين مىداند كه وى نمىتواند آنچه را خدا برايشان مقدّر فرموده
از آنها دفع كند: «وَما أُغْنِى عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَىءٍ»زيرا اگر خدا بخواهد براى آنان
وضع ناگوارى پيش آيد، اين تدبير و انديشه برايشان سودى نخواهد داشت، سپس يعقوب پند و اندرز خود رابه
فرزندانش با اين جمله كه سرشار از ايمان و تسليم اراده الهى است، پى مىگيرد: «إِنِ الحُكْمُ إِلّا
لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ المُتَوَكِّلُونَ».پندى كه يعقوب به فرزندانش داد، در درونش آرامشى ايجاد كرد و او را در وضعيتى قرار داد كه زياد
اندوهگين نباشد، و اگر با قضا و قدر الهى به آنان آسيبى برسد، به طور كلى مأيوس نباشد، بهخصوص كه از
وى كوتاهى و تقصيرى سر نزده است؛ زيرا وقتى كه او به وظيفهاش عمل كرده باشد، ورود مصايب و
ناگوارىها بر او آسان جلوه مىكند.