رسالت موسى و هارون
آغاز رسالت
موسى سالهايى را كه قرار داد كرده بود، در خدمت حضرت شعيب باشد، سپرى كرد و سپس با خانوادهاشرهسپار منطقه جنوب شد تا به طور سينا رسيد و در شبى ميمون و مبارك، اراده خداوند تعلق گرفت كه موسى(ع)
را خاص كرامت و نبوت و سخن گفتن خود گرداند. موسى(ع) راه را گم كرد و نمىدانست به كدام سمت رو آورد. در
همين حال بود كه از فاصله دور آتشى را ديد.به خانوادهاش گفت:شما اينجا بمانيد، من آتشى را از راه
دور مىبينم، بدان سو رفته و مقدارى از آن را براى روشنايى يا گرما برايتان خواهم آورد و يا از كسانى
كه آتش را در اختيار دارند، راه را سراغ مىگيرم تا ما را بدان راهنمايى كنند. وقتى موسى به نزديكى
محل آتش رسيد، ندايى ربّانى شنيد كه به وى مىفرمايد: به راستى كه من پروردگار توأم. از اين رو به جهت
ادب و تواضع، كفشهايت را برون آر، چه اينكه تو در سرزمين «طوى» سرزمين پاك و مقدس گام نهادهاى.در آنجا اين سخن الهى را شنيد كه جان و روحش به واسطه آن آرامش يافت. اى موسى، تو را براى نبوّت و
پيامبرى برگزيدم و به آنچه به تو وحى مىشود گوش فرا ده، به راستى من خدايم و خدايى جز من نيست، در آن
روز هر كسى به تناسب كارى كه
انجام داده، مورد حسابرسى قرار مىگيرد، چيزى تو را از ياد قيامت و انجام كار نيك براى آن روز باز
ندارد.كسى كه پديد آمدن قيامت را انكاركند، سبب هلاكت خويش را فراهم ساخته است. سپس خداوند برخى از
معجزات خود مانند عصا را به وى نماياند كه آن را به زمين مىانداخت و به صورت اژدهاى حقيقى در
مىآمد و به دور خودش مىپيچيد و تكان مىخورد و به حركت در مىآمد و در دل تماشاگران رعب ووحشت
ايجاد مىكرد و نيزدستش را درون جيب خود مىبرد و برون مىآورد و از آن روشنايى دلپذير و خيره
كنندهاى مىدرخشيد.پروردگارش بدو فرمود:با اين دو معجزه نزد فرعون برو و رسالت الهى را بدو ابلاغ
كن، چه اينكه فرعون در سركشى و قدرت طلبى پا از گليم خود فراتر گذاشته است.و از آنجا كه رويارويى با فرعون، شجاعت و متانت مىطلبيد. موسى(ع) از پروردگارش خواست بدو شرح صدر
عنايت كند تا بتواند با مشكلات، دست و پنجه نرم كرده و كارها را بر او آسان گرداند و او را در بيانِ
روانِ دستوراتش يارى كند و برادرش هارون را در رسالت خطير وى، يار و ياورش قراردهد. خداوند با اجابت
خواسته وى، هرچه را خواسته بود، بدو عنايت فرمود.وَهَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى * إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّى آنَسْتُ
ناراً لَعَلِّىآتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلىَ النّارِ هُدىً * فَلَمّا أَتاها
نُودِىَ يا مُوسى * إِنِّى أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ
طُوىً * وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى * إِنَّنِى أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا
أَنَا فَاعْبُدْنِى وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِى * إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها
لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى * فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها
وَاتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى * وَما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى * قالَ هِىَ عَصاىَ أَتَوَكَّأُ
عَلَيْها وَأَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِى وَلِىَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى * قالَ أَلْقِها يا مُوسى *
فَأَلْقاها فَإِذا هِىَ حَيَّةٌ تَسْعى * قالَ خُذها وَلا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَها
الأُولى * وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى
* لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنا الكُبْرى * إِذهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى * قالَ رَبِّ
اشْرَحْ لِى صَدْرِى * وَيَسِّرْ لِى أَمْرِى * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِى* يَفْقَهُوا
قَوْلِى * وَاجْعَلْ لِى وَزِيراً مِنْ أَهْلِى* هرُونَ أَخِى* أُشْدُدْ بِهِ أَزْرِى*
وَأَشْرِكْهُ فِى أَمْرِى* كَىْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً * وَنَذكُرَكَ كَثِيراً * إِنَّكَ كُنْتَ
بِنا بَصِيراً * قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى؛(1)آيا ماجراى موسى را شنيدهاى، آنگاه كه آتشى را ديد و به خانوادهاش گفت:شما درنگ كنيد من آتشى از
دور ديدم، شايد از آن آتشى برايتان بياورم و يا به وسيله آن راهى بيابم. وقتى به آتش رسيد، ندا آمد
كه، اى موسى، به راستى كه من پروردگار توام، كفش هايت را برون آر، چه اينكه تو در سرزمين مقدس طوى
هستى و من تو را به پيامبرى برگزيدم. به آنچه به تو وحى مىشود گوش بسپار، به راستى كه من خدا هستم و
معبودى جز من نيست، مرا پرستش نما و نماز را به ياد من بهپاىدار.