كه برزبان جارى شود، و يا در برههاى از زمان حزن و اندوه را آرامش بخشد. ايمان نظريهاى نيست كه عقل
و خرد در كشف اسرار و نهانهاى آن به كاوش افتد، بلكه ايمان يعنى، انسان به طور كامل محو در اراده
خدا باشد، ارادهاى كه در عمل به سفارشها و اوامر او و گذشتن از هرچيز گرانبها و ارزشمند در راه
او، متمركز است.ما در اين زمان به اين درس بسيار نيازمنديم، زمانى كه در آن مال و فرزند و زن، مورد علاقه انسان بوده
و آنها را بر هرچيز ديگر ترجيح مىدهد، تا آنجا كه به صورت معبودانى به جاى خدا پرستش مىشوند، و
چقدر پست و بىمقدار است انسان، آنگاه كه به زرق و برق دنياى فانى و زود گذر دلبستگى داشته و از
حقيقتى جاودانى كه سبب هستى و وجود او و منبع ادامه حيات و زندگى اوست، دست بردارد.
بتپرستى و نظاير آن
آن فرياد كه بابِل را به لرزه انداخت، فريادى بود كه ابراهيم(ع) قريب به سىوهفت قرن پيش، بر آيينبتپرستى كشيد، فريادى كه پيوسته صدايش در هر عصر و زمان و هر محيط، طنين افكن است.زيرا آثار پرستش
حقارتبار بتها، كه در آن عقل و خرد انسان مورد وهن قرار گرفت، و زاييده خرافات و اوهام و اراجيفى
بود كه در قرن بيستم، قرن علم و دانش، همچنان در درون انسانها وجود دارد.برخى از اديان در جهان همواره بتان را رمزى براى مقدسات فراوان خود از اجرام آسمانى گرفته تا
حيوانات زمينى و پرندگان آسمانى و سرانجام ميمونها و افعىها و فيل و گاو و... قلمداد مىكنند. ولى
سبب ادامه بتپرستى تا اين زمان كه عقل و خرد آدمى به كمال خود رسيده است چيست؟اگر بخواهيم از علتهاى نهفته انگيزههايى كه انسان را به بتپرستى مىكشاند پرده برداريم،
ملاحظه خواهيم كرد كه همه آنها به تقليد از پدران و پيشينيان برمىگردد، و قرآن سيزده قرن قبل،
زمانى كه درباره عصر ابراهيم(ع) كه در آن بتپرستى رواج يافته و درباره علل و اسبابى كه آن زمان،
قومش براى پرستش بتها اقامه مىكردند، سخن گفته و آن را بهطور صريح و آشكار ثابت كرد است.خداى
متعال فرمود:وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ * إِذ قالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ * قالُوا
نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ * قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذ تَدْعُونَ * أَوْ
يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ* قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ؛ (1)اى پيامبر، ماجراى ابراهيم را براى مردم بيان نما، آنگاه كه به پدر [يا پدربزرگش] و قوم خود گفت:چه چيز را پرستش مىكنيد.گفتند: ما بت مىپرستيم و بر پرستش آنها ثابت قدم هستيم.ابراهيم گفت: آيا
اگر آنها را بخوانيد سخن شما را مىشنوند و يا به حال شما سود و زيانى دارند، گفتند: چون پدرانمان
اين چنين به پرستش بتها پرداختهاند، ما نيز چنين مىكنيم.پاسخى كه قوم ابراهيم(ع) به عنوان انگيزه پرستش بتها داشتند، تقليد و پيروى از پدران و پيشينيان
خود بود، نه سببى ديگر و اين اعترافى ضمنى بود به اينكه بتان، سود و زيانى نمىرسانند. قرآن براى
بتپرستى آنان علتى ديگر نيز بيان مىكند:وَقالَ إِنَّما اتَّخَذتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِى الحَياةِ
الدُّنْيا؛(2)شما براى دوستى ميان خود در زندگى دنيوى، بتهايى را به جاى خدا پرستش نموديد.ابراهيم(ع) به قوم خود گفت:شما بتها را از جنبه اعتقاد و قانع شدن، به جاى خدا نپذيرفتيد، بلكه صِرف
خوشرفتارى برخى از شما به بعضى ديگر براى حفظ دوستى بين خودتان و حق جلوه دادن آن اين كار را انجام
داديد و اين امر در جمعيتهايى كه عقيده را جدّى تلقى نكردهاند رخ مىدهد.انسان متمدن امروز، انواع بتهاى رمزى ايجاد كرده كه به واسطه آنها متوجه پرستش غير خدا شده است، از
جمله «پرستش شخصيت... كه عبارتند از:سران و رؤسايى كه قدرت و زور و تبليغات، آنها را به سان معبودانى
به جاى خدا در آورده است و پيرامون آنها، اوهام و افسانههايى تنيده است كه آنها را در برابر خدا
قرار داده و سخن آنهارا حقايقى بى چون و چرا دانسته است.