ابلاغ رسالت
موسى و هارون(ع) دستور پروردگار خويش را لبيك گفته و نزد فرعون رفتند و رسالت الهى را به وى ابلاغكردند. از جمله مطالبى كه موسى(ع) به فرعون ابلاغ كرد اين بود كه، درباره خدا جز حق نگويد و خداوند به
او معجزاتى عطا كرده كه گواه براين است وى فرستاده حقيقى خداست و از فرعون درخواست كرد تا اجازه دهد
بنىاسرائيل همراه او به فلسطين بروند. خداى متعال فرمود:وَقالَ مُوسى يا فِرْعَوْنُ إِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِينَ * حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا
أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلّا الحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ
مَعِىَ بَنِى إِسْرائِيلَ؛(3)موسى گفت:اى فرعون، به راستى كه من فرستاده پروردگار جهانيان هستم، سزاوار است كه من از ناحيه
خداوند چيزى جز حق نگويم. من از جانب پروردگارتان دليلى روشن برايتان آوردم، بنابراين بنىاسرائيل
را با من بفرست.فرعون، از سخن موسى كه تربيت يافته سابق خود بود در شگفت شد و با منّت گذاشتن براو و به دليل اينكه
در خانه او تربيت شده، بر وى اظهار فضل و برترى نمود و اين اقتضا داشت كه موسى به او اظهار وفادارى
كرده و كارى كه وى را خشمگين كند انجام ندهد و پس ازآن فرعون، كشته شدن مرد فرعونى را به دست وى، بدو
يادآور شد و گفت:كسى كه مرتكب گناه قتل شده باشد، گناهكار تلقى شده و از رحمت خداى خويش دور است،
بنابراين، چنين فردى شايستگى انجام رسالت او را نخواهد داشت. موسى در اين قضيه بدو پاسخ داد:وى قصد
نداشته مرد فرعونى را بكشد، بلكه تنها بر او يك سيلى نواخته است و نمىدانسته كه او در اثر اين سيلى
جان مىدهد و افزود:چون ترسيدم مرا در ازاى كشتنش كه قصد آن را نداشتهام، مؤاخذه و كيفر كنيد، لذا
به قصد فرار از شما از مصر بيرون رفتم و پس از آن پروردگارم به من حكمت بخشيد و مرا به پيامبرى برگزيد.موسى منّت گذارى فرعون را نيز فراموش نكرد و بدو پاسخ داد و گفت:تو چه نعمتى به من دادى كه آن را بر من
منّت مىنهى؟آيا اينكه مرا در كودكى پرورش دادى، نعمت مىشمارى در حالى كه بنىاسرائيل را به
بردگى كشيدهاى؟اگر از ناحيه
تو به من نعمتى رسيده، در عوض قوم من از تو خوارى و ذلتها كشيدهاند، درد و رنج آنها مرا آزار
مىدهد و دلم به حال آنان مىسوزد. خداى متعال فرمود:قالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً وَلَبِثْتَ فِينا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ * وَفَعَلْتَ
فَعْلَتَكَ الَّتِى فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الكافِرِينَ * قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَأَنَا مِنَ
الضّالِّينَ * فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِى رَبِّى حُكْماً وَجَعَلَنِى
مِنَ المُرْسَلِينَ * وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَىَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِى إِسْرائِيلَ؛(4)آيا ما تو را در كودكى ميان خودمان پرورش نداديم و چندين سال از عمرت را ميان خانواده ما سپرى نكردى،
و آن كار زشت از تو سر زد و اينك ناسپاسى مىكنى!؟گفت: زمانى كه گمراه بودم دست به آن كار زدم و زمانى
كه از شما بيم و ترس داشتم فرار كردم. خداوند به من حكمت عنايت فرمود و از پيامبران خود قرار داد.و
آيا به بردگى كشيدن بنىاسرائيل نعمتى است كه منت آن را بر من مىنهى؟
گفتگوى موسى و فرعون در ربوبيت خدا
رسالت موسى(ع) فرعون را به شگفتى آورد و در ربوبيّت الهى با موسى به بحث و مناقشه پرداخت و از اوپرسيد:«ما رَبُّ العالَمِينَ؛ خداى جهانيان كيست؟»موسى به فرعون و حاشيه نشينانش گفت:خداى
جهانيان پروردگار آسمانها و زمين است، اگر راز قدرت الهى را در آنها درك كنيد. فرعون متوجه
اطرافيان و هواداران خود شد و با تعجب گفت: «أَلاتَسْتَمِعُونَ؛ آيا نمىشنويد چه مىگويد؟»موسى
سخن خويش را ادامه داده و گفت:«رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبائِكُمُ الأَوَّلِينَ؛ خداى شما و خداى
پيشينيان شماست»يعنى زمانى كه فرعون هم به وجود نيامده بود.فرعون پاسخ داد:موسى ديوانه است و
درباره مسائل عجيب و غريب حرف مىزند، موسى سخن خويش را ادامه داد و گفت:«رَبُّ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ وَما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ».و قرآن به اين مطلب اشاره مىكند:قالَ فِرْعَوْنُ وَما رَبُّ العالَمِينَ * قالَ رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَما بَيْنَهُما إنْ
كُنْتُمْ مُوقِنِينَ * قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلا تَسْتَمِعُونَ * قالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ
آبائِكُمُ الأَوَّلِينَ * قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِى أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ * قالَ
رَبُّ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ وَما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؛(5)