قوم بنى اسرائيل بر آنان خشمگين بود، فلسطينىها طعم تلخ شكست را به آنها چشاندند و زنان و فرزندان
آنان را به اسارت گرفتند و آنها را از شهرشان بيرون براندند و تابوت سلطنتى را از آنان باز پس گرفتند
و به خانه خداى خود (داجون) بردند.بنىاسرائيل در دوران هيئت حاكمه، به باديهنشينى پرداخته و داراى تعصبهاى قبيلهاى بودند و
اين شيوه را تا سال 1040 ق.م ادامه دادند تا اينكه ميان آنان رهبرى پديدار شد و آنها را متحد ساخت و
زير يك پرچم گرد آورد و بدين سان به عنوان نخستين پادشاه بنىاسرائيل زمام امور حكومت را به دست
گرفت، وى در تاريخ يهود به نام «شائول» معروف بوده و قرآن او را «طالوت» ناميده است.
درخواست پادشاه
بنى اسرائيل پس از شكست و از دست دادن تابوت، به ذلّت و خوارى دچار گرديدند، بزرگان آنها نزد«سموئيل» كه مقام پيامبرى و قضاوت را عهدهدار بود، رفته و از او خواستند كه برايشان پادشاهى
برگزيند تا زير پرچم او گرد آمده و با دشمنان خويش مبارزه كنند.سموئيل به حقيقت و ماهيّت قوم خود
آشنا بود و از سرشت آنان آگاهى داشت و مىدانست كه آنان صحنه نبرد را ترك خواهند كرد، لذا از آنها
پرسيد:اگر جنگى براى شما رخ دهد، شايد به مبارزه برنخيزيد؟آنها زير بار اين سخن نرفتند و گفتند:چگونه براى باز پس گيرى حقوق خويش نجنگيم، حال آنكه دشمنانمان ما را از وطنمان بيرون رانده و ميان
ما وفرزندانمان جدايى افكندهاند! به هر حال، آنچه را سموئيل انتظار داشت به وقوع پيوست و آنگاه
كه خداوند خواسته آنها را بر آورده ساخت و جنگى را برايشان به وجود آورد، جزگروهى اندك بقيه از حضور
در جنگ و نبرد خوددارى كردند.خداى متعال فرمود:أَلَمْ تَرَ إِلى المَلَإِ مِنْ بَنِى إِسْرائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذ قالُوا لِنَبِىٍّ
لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ
عَلَيْكُمُ القِتالُ أَلّا تُقاتِلُوا قالُوا وَما لَنا أَلّا نُقاتِلَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ
وَقَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَأَبْنائِنا فَلَمّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ القِتالُ تَوَلَّوْا
إِلّا قَلِيلاً مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظّالِمِينَ؛(2)آيا نديدى كه آن گروه از بنىاسرائيل پس از موسى، از پيامبر خود درخواست كردند كه برايمان پادشاهى
برانگيز تا به رهبرى او در راه خدا مبارزه كنيم، پيامبرشان گفت:آيا اگر كارزار و نبرد بر شما فرض و
واجب شود، نافرمانى مىكنيد؟گفتند: چگونه ممكن است كه ما در راه خدا مبارزه نكنيم، در صورتى كه ما و
فرزندانمان توسط دشمنان از شهر و ديارمان بيرون رانده شديم.و آنگاه كه حكم جهاد بر آنها فرض و واجب
گشت، جز اندكى از آنان بقيه از جنگ سرباز زدند و خداوند از كردار ستمكاران آگاه است.
پادشاهى طالوت
سموئيل به بنى اسرائيل اطلاع داد كه خداوند خواسته آنها را برآورده كرده و طالوت را كه از نوادگانبنيامين بود، به پادشاهى آنان برگزيده است، ولى مردم زبان به شكايت گشوده و نسبت به گزينش طالوت
اعتراض كردند و گفتند:او از خانواده شرافتمندى نيست، آنها بهگمانشان، خود را از او به پادشاهى
سزاوارتر مىدانستند؛ زيرا پادشاهى بنى اسرائيل مىبايست در فرزندان يهودا و نبوت در فرزندان
لاوى باشد، ولى طالوت از نوادههاى بنيامين و از طبقات معمولى مردم بود.اعتراض ديگر آنان اين بود كه طالوت فردى تهيدست بوده و از مال و ثروت بهرهاى ندارد و مال و دارايى
از نظر يهوديان از برجستهترين شاخصها و امتيازات بزرگ و شرافت بهشمار مىآمد.سموئيل به
اعتراض كنندگان پاسخ داد:خداوند طالوت را به عنوان پادشاه آنان برگزيده و او را به صفات و
ويژگىهايى آراسته است كه شايستگى و لياقت پادشاهى را دارد. به او علم و دانشِ سرشار عنايت كرده است
كه مىتواند با شناخت مسائل سياسى مربوط به آنان و با دانش و هوشمندى خود، امور زندگى آنها را اداره
كند، چنان كه به وى نيروى جسمانى عطا كرده كه در جنگها و در برابر دشمنان توان پايدارى و استقامت
داشته باشد.وانگهى خداوندى كه طالوت را برگزيده، به امور مربوط به بندگانش آشناتراست، او هرگونه كه
بخواهد امور مربوط به جهان هستى را اداره مىكند و از روى حكمتى كه هيچكس غير او بدان واقف و آگاه
نيست، به هر كس خواهد ملك و پادشاهى عنايت مىكند: