زنده كردن مردگان - همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

همراه با پیامبران در قرآن - نسخه متنی

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا نديدى كه پادشاه زمان ابراهيم در باره يكتايى خدا با ابراهيم به جدل و احتجاج برخاست كه خداوند
به او قدرت و سلطنت داد.

آن‏گاه كه ابراهيم گفت:

خداى من آن است كه زنده‏مى‏كند و مى‏ميراند.

پادشاه
گفت:

من نيز زنده مى‏كنم و مى‏ميرانم!

ابراهيم گفت:

خداوند خورشيد را از مشرق برمى‏آورد، تو آن را
از مغرب برآور!

كافران مبهوت گشتند و خداوند ستمگران را هدايت نمى‏كند.

مفهوم اين آيه اين است كه آيا ملاحظه نمى‏كنى كسى را كه از دلايل ايمان به خدا چشم پوشيده و در باره
خدايى پروردگار و يگانگى او با ابراهيم(ع) به بحث و مجادله پرداخته است و سبب اين بحث و مناقشه اين
بود كه خداوند آن پادشاه را قدرت دنيوى بخشيده و همين سبب غرور و تكبّر و خودبينى او شده بود.

نمرود در باره صفات خداى حضرت ابراهيم(ع) كه مردم را به پرستش او دعوت مى‏كرد، وى را مورد پرسش و سؤال
قرار داد. ابراهيم(ع) به او پاسخ داد:

پروردگار او خدايى است كه «زنده مى‏گرداند و مى‏ميراند» او به
وجود آورنده و ايجاد گر حيات و زندگى است و اوست كه «مى‏ميراند» يعنى همان حيات را سلب كرده و
برمى‏گيرد، ولى آن پادشاه كه به قدرت خود مغرور بود به ابراهيم پاسخ مى‏دهد:

«أَنا أُحْيِى
وَأُمِيتُ؛ من هم زنده مى‏كنم و مى‏ميرانم».

ابراهيم(ع) گفت:

چگونه مى‏ميرانى و زنده مى‏كنى؟

پادشاه گفت:

من دو نفر را كه هر كدام سزاوار كيفرند گرفته، يكى از آنان را مى‏كشم و در حقيقت او را
مى‏ميرانم و از كيفر ديگرى در مى‏گذرم، پس در واقع با اين كار او را زنده مى‏كنم.

ترديدى نيست كه سخن پادشاه گفته‏اى اشتباه و غير واقعى بود؛ زيرا زنده كردن حقيقى آن است كه
آفريده‏اى از نيستى به هستى آورده شود؛ به همين دليل مى‏بينيم كه ابراهيم(ع) به جهت اين‏كه سخن
پادشاه عارى از منطق بوده با او به بحث و مناقشه نپرداخته است.

از اين رو تصميم گرفت براى مناقشه با
او راه ديگرى را برگزيند تا نتيجه‏اى بهتر داشته و سريع‏تر راه را بر او ببندد تا بتواند او را
مُجاب ساخته وساكت كند.

به همين سبب ابراهيم(ع) فرمود:

فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ
المَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ المَغْرِبِ

خداوند خورشيد را از مشرق بر مى‏آورد [اگر راست
مى‏گويى‏] تو آن را از مغرب برآور.

نمرود ادّعا مى‏كرد كه با خدا شريك است و معناى شريك بودن اين است كه در قدرت با هم مساوى باشند؛
بنابراين پادشاهى كه مدّعى خدايى است بايد قدرت خود را در تغيير مسير خورشيد نشان دهد، اما وى [ازاين
سخن‏] برآشفت و پاسخى براى گفتن نداشت.

در آيه شريفه‏اى كه ياد آور شديم، قرآن به طور صريح ادعاى خدايى پادشاه را متذكّر مى‏شود كه اين
خود يك پيروزى علمى براى قرآن به شمار مى‏آيد.

در موزه «اسمُول» در انگليس نام خاندان‏هايى كه پس از طوفان بر بابل فرمانروايى كرده‏اند، ذكر شده
است و در لوح‏هايى كه در حفّارى‏ها به دست آمده و در آنجا نگهدارى مى‏شوند آمده است:

اين پادشاهان
از آسمان فرود آمده‏اند تا بعد از آن‏كه خداوند، زمين را از وجود فساد پاكيزه گرداند و فساد گران را
به كيفر رساند، در زمين به فرمانروايى بپردازند. بنابراين آنها حاكمانى آسمانى‏اند و مردم بايد
آنها را پرستش كنند. روشن است كه ابراهيم(ع) در دوران يكى از همين پادشاهان بابل مى‏زيسته است.

شكى نيست كه اين يك پيروزى علمى براى قرآن است؛ زيرا چهارده قرن پيش در محيطى كه حضرت محمد(ص) زندگى
مى‏كرد، معروف و معلوم نبود كه ابراهيم(ع) در محيطى مى‏زيسته كه پادشاهانش ادعاى خدايى داشته‏اند.

اين دليلى روشن است كه قرآن كريم وحى الهى است.

زنده كردن مردگان

ايمان به قيامت و پاداش خوب و بد در آن روز و زنده شدن مردگان با قدرت الهى، از مهم‏ترين اصول
اعتقادى به شمار مى‏آيد. مادى‏گرايان، پيرامون اين اعتقاد، شك و ترديدهايى ايجاد كردند كه سبب شد
عده‏اى از كسانى كه ضعف ايمان داشتند، به انكار اديان الهى بپردازند.

قرآن در موارد زيادى
ترديدگرانى را كه وجود روز قيامت را قطعى نمى‏دانند، رد كرده است و فرموده:

هيچ چيز نمى‏تواند خدا
را عاجز و ناتوان سازد و او بر هر چيزى قادر و تواناست، همان گونه كه در آغاز انسان را آفريد،
مى‏تواند روز قيامت او را زنده گرداند.

/ 300