تمسخر مردم
مردم، سخن حضرت شعيب(ع) را به تمسخر گرفته و به وى اهانت روا داشتند و گفتند:آيا نمازت در تو تأثيركرد و تو را راهنماى ما قرار داد، تا ما را به دست كشيدن از پرستش بتهايى كه پدرانمان مىپرستيدند
وادار نمايى و از تصرف در اموالمان آنگونه كه دلمان مىخواهد ممنوع سازى، توكه در نظر ما انسانى
بردبار ودانا بودى، چرا اين كارها از تو سرمىزند!؟شعيب(ع) در پاسخ آنها فرمود:اى مردم، به من بگوييد اگر من از ناحيه خداوند داراى دليل وبرهان روشن
بوده وبدان يقين داشته باشم و او با لطف و كَرَمش به من روزى حلال عنايت كرد، آيا با وجود اين همه
نعمتى كه به من داده، مىسزد كه بدو خيانت ورزيده و در امر و نهى او به مخالفت وى برخيزم؟.من از پند و
نصيحتم تا آنجا كه بتوانم نظرى جز اصلاح مردم ندارم و جز با كمك و پشتيبانى خداوند، به حق، دست
نيافتم، بنابراين به او متّكى بوده و تنها به سوى او باز مىگردم.وى سخنش را ادامه داد وگفت:اى مردم، اختلافى كه بين من و شماست، سبب نشود كه شما عناد ورزيده و بر كفر
خويش پافشارى كنيد؛ زيرا بلايى كه بر سر قوم نوح يا هود و يا قوم صالح آمد، بر شما نيز وارد مىشود.دوران و تاريخ قوم لوط و سرزمين آنها و هلاكتشان، فاصله زمانى چندانى با شما ندارد، آن را خوب به ياد
آوريد، از سرنوشت آنها عبرت بگيريد تا به بلايى كه آنان گرفتار شدند مبتلا نگرديد و از خدا بخواهيد
كه از گناهانتان در گذرد و نادم و پشيمان به سوى او باز گرديد تا گناهانى را كه از شما صادر شده
ببخشايد، چه اينكه پروردگارم به توبه كنندگان داراى رحمت و مغفرتى بس وسيع است:قالُوا يا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ
فِى أَمْوالِنا ما نَشاءُ إِنَّكَ لَأَنْتَ الحَلِيمُ الرَّشِيدُ * قالَ يا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ
إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى وَرَزَقَنِى مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَما أُرِيدُ أَنْ
أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلّا الإِصْلاحَ ما اسْتَطَعْتُ وَما
تَوْفِيقِى إِلّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ * وَيا قَوْمِ لا
يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِى أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ
قَوْمَ صالِحٍ وَما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ * وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا
إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّى رَحِيمٌ وَدُودٌ؛(4)قوم شعيب به او گفتند:آيا نمازت تو را واداشته كه ما از پرستش آنچه كه پدرانمان مىپرستيدند يا از
تصرف در اموال به دلخواه خودمان دست برداريم. تو شخصى بسيار بردبار و درست كار هستى.شعيب گفت: اى
قوم، آيا اگر من از جانب پروردگار حجت روشن ودليلى قاطع داشته باشم و او براى من رزق حلال و پاكيزه
عطا كند، او را اطاعت نكنم؟و هدف من از نهى كردن شما ضديت با شما نيست، بلكه تا بتوانم مقصودم اصلاح
امر شماست و از خدا در هركار توفيق مىطلبم و بر او توكل مىكنم وبه درگاه او از شر بدان پناه
مىبرم. اى قوم، ضديت و مخالفت با من سبب نشود كه بر شما هم بلايى، مانند بلاى قوم نوح و هود و صالح از
جانب خدا نازل شود، به ويژه از قوم لوط كه دورانشان دور از شما نيست، عبرت گيريد واز خداى خود آمرزش
بطلبيد و به درگاهش توبه و انابه كنيد كه او بسيار دلسوز و مهربان است.
تهديد شعيب
اين رفتار شعيب در دعوت خويش بود، ولى بزرگان قومش وى را تهديد كرده و گفتند:ما خواه ناخواه تو وكسانى را كه به تو گرويدهاند از شهرمان بيرون خواهيم كرد و تا زمانى كه شما به آيين ما، كه از آن دست
بر داشتيد، باز نگرديد، از تصميم خود بر نمىگرديم.شعيب بدانان پاسخ داد و گفت:آيا به آيين شما كه به جهت فساد و تباهىاش از آن گريزان بوديم باز
گرديم؟هرگز چنين چيزى نخواهد شد، پس از آنكه خداوند ما را به راه راست هدايت فرمود، اگر به آيين
شما باز گرديم به خدا دروغ بستهايم و افترايى را بدو نسبت مىدهيم كه بدان فرمان نداده است و ما به
اختيار و ميل خود به آيين شما باز نمىگرديم، مگر اينكه خداوند، چنين چيزى بخواهد و هيهات از چنين
چيزى.
زيرا خدايى كه بر همه چيز ما آگاه است.