فصل سوم: داستان حضرت اسماعيل(ع)
(ع) پيامبرى اسماعيل
خداوند پيامبرى حضرت اسماعيل(ع) را به صراحت بيان داشته و فرموده است: «وَاذكُرْ فِى الكِتابِإِسْمعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً».دعوت حضرت اسماعيل(ع) ميان
قبيلههاى عربى كه آن حضرت بين آنها مىزيسته، صورت گرفته است. زندگى و ولادت اسماعيل(ع) شاهد برخى
از حوادث هيجانانگيز بوده كه در زير بدانها اشاره مىكنيم.
هجرت ابراهيم به مصر
ابراهيم(ع) مدتى در شهر حَرّان اقامت گزيد و در همان شهر با دختر عمهاش ساره ازدواج كرد، ولى ازآنجايى كه مردم آن سامان به جز لوط و عدّهاى اندك، دعوت وى را اجابت نكردند، از مردم آنجا به
ستوه آمد و تصميم گرفت از آن شهر هجرت كند.قرآن كريم به اين ماجرا اشاره مىكند: «فَآمَنَ لَهُ
لُوطٌ وَقالَ إِنِّى مُهاجِرٌ إِلى رَبِّى إِنَّهُ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ».سبب اين هجرت، دشمنى زايد الوصفى بود كه ميان ابراهيم و ايمانآورندگان و ميان بتپرستانى كه از
ايمان به خدا سر برتافتند، به وجود آمد. از اين رو ابراهيم(ع)از آنها بيزارى جسته و روگردان شد.خداوند در قرآن كريمابراهيم(ع) را براى موضعى كه در قبال قوم خود اتخاذ كرد، مورد ستايش قرار داده و
مؤمنان را به پيروى از او تشويق و ترغيب فرموده است:قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْراهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذ قالُوا
لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَءاؤُا مِنْكُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ
وَبَدا بَيْنَنا وَبَيْنَكُمُ العَداوَةُ وَالبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ
وَحْدَهُ؛(1)ابراهيم و كسانى كه بدو گرويدند، بهترين الگوهاى شمايند. آنگاه كه به قوم خود گفتند:ما از شما و از
آنچه غير از خدا مىپرستيد، بيزارى مىجوييم. ما به شما اعتقاد نداريم و تا زمانى كه به خداى يگانه
ايمان نياوريد، ميان ما و شما دشمنى و كينهتوزى وجود خواهد داشت.ابراهيم(ع) همراه كسانى كه به وى ايمان آورده بودند، رهسپار شام گرديد. به سرزمين شام در آن زمان
كنعان مىگفتند. وى مدت نه چندان زيادى در آنجا اقامت گزيد و پس ازآنكه سرزمين شام گرفتار قحطى
شديدى شد و مردم آن سامان مورد تهديد گرسنگى قرار گرفتند، و عده زيادى از مردم آنجا براى كسب معاش و
تهيه غذا و مراتع، شهر را ترك كردند، ابراهيم(ع) نيز آن شهر را به قصد مصر ترك گفت.
تولد حضرت اسماعيل(ع)
ابراهيم(ع) به همراه همسر و كنيز همسر خود، هاجر از مصر به فلسطين بازگشت. ابراهيم(ع) به داشتن فرزندبسيار علاقهمند بود و از خدا خواست فرزندى شايسته بدو عنايت كند: «رَبِّ هَبْ لِى مِنَ
الصّالِحِينَ».گويى ساره همسرابراهيم(ع) احساسات آن حضرت را درك كرد و بدو گفت:خداوند مرا ازداشتن فرزند محروم
ساخته، به نظر من شما با هاجر كنيزكم ازدواج كن، شايد خداوند از او به تو فرزندى عطا كند. ساره زنى
سالخورده و نازا بود كه به فرزنددار شدن او اميدى نبود. از اين رو ابراهيم(ع) با هاجر ازدواج كرد و
اسماعيل از او متولد شد.تورات، در سفر پيدايش، اسماعيل را اين گونه وصف كرده است:و أمّا إسماعيل فقد سمعتُ قولَكَ فيه و هاء نذا أُباركَه و أَنميه و أَكثرهُ جدّاً جدّاً وَيلِدُ
اِثْنَى عَشرَ رئيساً وأجعله أمةً عظيمةً؛(2)