‏يوسف وزير پادشاه - همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با پیامبران در قرآن - نسخه متنی

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‏يوسف وزير پادشاه

خواب پادشاه

پس از ساليانى كه يوسف در زندان گذراند، لطف و عنايت الهى براين تعلق گرفت كه يوسف از زندان خارج شده
و به يكى از بلند پايه‏ترين مسندهاى دنيوى تكيه زند، و اگر خداوند چيزى را اراده كرده باشد، وسايل
آن را مهيا مى‏سازد.
پادشاه در خواب رؤيايى ديد كه او را آشفته خاطر ساخت و از آن سخت به وحشت‏افتاد.

وى كاهنان و حكيمان
را گرد آورد و بدان‏ها گفت:

من در خواب ديدم هفت‏گاو لاغر، هفت گاو فربه را مى‏خورند و نيز هفت خوشه
سبز ديدم كه طعمه هفت‏خوشه خشك شدند، شما اگر تعبير خواب و مقصود از آن را مى‏دانيد، خواب مرا
تعبيرنماييد.

اين گروه به طور ناگهانى با خواب پادشاه روبه‏رو گشته و آثار پريشانى در چهره آنها هويدا شد و با خود
به مشورت پرداختند و سپس به او پاسخى دادند كه حاكى از جهل و بى‏خبرى آنها بود، گفتند:

اين خواب، در
گذر ايّام و زندگى، قابل اعتماد نيست، بلكه از خواب‏هاى آشفته‏اى است كه در اثر اضطراب خاطرپادشاه
به وجود آمده و دلالت بر چيزى ندارد، بالاتر از همه اين‏كه آنها به طور كلى از تعبير خواب آگاهى
نداشتند.

وَقالَ المَلِكُ إِنِّى أَرى‏ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَسَبْعَ
سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّها المَلَأُ أَفْتُونِى فِى رُؤيايَ إِنْ كُنْتُمْ
لِلرُّؤْيا تَعْبُرُونَ * قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الأَحْلامِ
بِعالِمِينَ؛
(1)

پادشاه گفت: در خواب ديدم هفت گاو لاغر هفت گاو فربه را مى‏خورند و هفت خوشه گندم، هفت خوشه سبز را
نابود كردند.اى بزرگان دربار، اگر تعبير خواب مى‏دانيد مرا از تعبير اين خواب آگاه سازيد.

آنها
گفتند: اينها خواب‏هايى آشفته است و ما از تعبير خواب آشفته بى اطلاعيم.

رئيس سقايان نزد يوسف

رئيس سقايان، پرسش پادشاه و پاسخ كاهنان و حاشيه‏نشنيان را، كه حاكى از جهل و بى‏اطلاعى آنها از
تعبير خواب بود، شنيد و صحنه تعبير خواب گذشته را به يادش آورد. ناگهان چهره يوسف در برابر ديدگانش
مجسم و نمايان گشت و مهارت يوسف در تعبير خواب به خاطرش آمد.

از اين رو، در برابر آن جمعيت به‏پا خاست
و گفت:

من مى‏توانم تعبير اين خواب را به شما خبر دهم. جوانى به نام يوسف در زندان است كه من و رئيس
نانوايان با او در زندان به سر مى‏برديم و هر دوى ما خواب‏هايى ديديم و يوسف آنها را به گونه‏اى
درست و صحيح براى ما تعبير كرد و خواب‏ها به طور كامل تحقق يافتند.

اگر پادشاه صلاح بداند مرا نزد او
بفرستد و من خبر قطعى تعبير اين خواب را به زودى برايتان بياورم. پادشاه و درباريان درخواست او را
پذيرفته و وى را نزد يوسف فرستادند.

رئيس سقاها در زندان نزد يوسف رفت، و پس از اين مدت طولانى بيرون از زندان، در كنار او قرار گرفت و
گويى حوادثى را كه سبب فراموشى او و سفارش وى به پادشاه شده بود، به اطلاع يوسف رساند و سپس هدف از
آمدن پيش او را برايش بيان كرد و گفت:

اى كسى كه در همه امور گذشته با من صادقانه سخن گفتى، اينك شخصى
خوابى ديده آن را برايم تعبير نما و آن اين است كه، هفت گاولاغر، هفت گاو فربه را مى‏خورند و هفت
خوشه سبز در كنار هفت خوشه خشك قرار گرفته‏اند.

اى يوسف تعبير واقعى اين رؤيا را برايم بگو تا صاحبان
آن را در جريان گذاشته، شايد بر فضيلت و جايگاه علم و دانش تو، آگاهى يابند:

وَقالَ الَّذِى نَجا مِنْهُما وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ
فَأَرْسِلُونِ * يُوسُفُ أَيُّها الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِى سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ
سَبْعٌ عِجافٌ وَسَبْعِ سُنبُلاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّى أَرْجِعُ إِلى‏ النّاسِ
لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ؛(2)

فردى كه از آن دو تن از زندان آزاد شد، پس ازچندين سال به ياد يوسف افتاد و گفت:

من تعبير خواب شما را
خواهم آورد. مرا نزد يوسف بفرستيد. پس از ديدار با يوسف گفت اى يوسف راستگو، ما را به تعبير خوابى كه
هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را بخورند و هفت خوشه خشك كه هفت خوشه سبز را نابود كنند، آگاه گردان،
شايد نزد شاه و ديگران بازگردم و آنها، از علم و دانش تو آگاه شوند.

تعبير خواب پادشاه توسط يوسف

يوسف تعبير خواب پادشاه را آغاز نمود، اين رؤيا، حاكى از به وجود آمدن حوادث ناگوار و مشكلات بود.

يوسف به حادثه ناگوارى كه به زودى صورت مى‏گرفت، بسنده نكرد، بلكه براى خارج شدن از دشوارى‏هاى
گريبانگيرى كه كشور مصر از آن به ستوه مى‏آمد، راه‏حل‏هاى سودمند و مناسبى ارائه داد.

اينك يوسف به
رئيس سقاها مى‏گويد:

«هفت سال پرباران و حاصل‏خيز در مصر پيش خواهد آمد. شما بايد در آن سال‏ها،
زمين‏هاى خود را گندم و جو كاشته و هر سال بر كشت آنها مراقبت كنيد و محصولاتى را كه درو مى‏كنيد، در
خوشه‏هاى خود نگه داريد، و اسراف نكرده و در آن صرفه‏جويى نماييد و جز مقدارى اندك را از آن به
اندازه قوت خود، از خوشه‏ها جدا نكنيد و پس از اين سال‏هاى فراوانى، هفت سال خشكسالى به وجود خواهد
آمد كه آنچه را ذخيره كرده‏ايد، مصرف خواهيد نمود و جز اندكى از آن براى كاشتن بذر، نگه نمى‏داريد و
پس از اين سال‏هاى خشك، يك سال فراوانى مى‏آيد كه مردم در آن سال باران مى‏خواهند و زمين، غلاّت
فراوانى را كه زاد و توشه مردم بوده و نيز ميوه‏هايى، چون انگور و زيتون به بار خواهد آورد.

خداى
متعال فرمود:

قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِى سُنبُلِهِ إِلّا
قَلِيلاً مِمّا تَأْكُلُونَ * ثُمَّ يَأْتِى مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما
قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاّ قَلِيلاً مِمّا تُحْصِنُونَ * ثُمَّ يَأْتِى مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ
فِيهِ يُغاثُ النّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ؛(3)

/ 300