هجرت ابراهيم و اسماعيل به مكه - همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با پیامبران در قرآن - نسخه متنی

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفته‏ات را در باره اسماعيل شنيدم و من اينك او را بركت داده و به رشد و كمال مى‏رسانم و نسلش را
فزونى بخشيده و از او دوازده رئيس به وجود مى‏آيد و او را امتى بزرگ مى‏گردانم.

اين روايت مژده‏اى است به امت حضرت محمد(ص)، زيرا آن حضرت و نيز اعراب حجاز، از نسل اسماعيلند و اين
وعده، درنسل حضرت ابراهيم(ع) به دست حضرت محمد(ص) و امت آن حضرت، عملى شده است.

هجرت ابراهيم و اسماعيل به مكه

پس ازآن‏كه ابراهيم(ع)، از هاجر داراى فرزندى به نام اسماعيل شد، هاجر در اثر آن دچار غرور و مباهات
شد و همين سبب حسرت و رشك در درون ساره گشت.

از اين رو از ابراهيم(ع) خواست تا آنها را از وى دور كند، چه
اين‏كه زندگى با هاجر براى او طاقت فرسا بود. ابراهيم(ع) براى فرمانى كه خدا اراده فرموده بود،
خواسته ساره را اجابت كرد. خداوند به ابراهيم(ع) وحى كرد تا هاجر و اسماعيل را كه دوران شيرخوارگى را
مى‏گذراند به مكه ببرد.

ابراهيم(ع) با رهنمون اراده الهى، كودك و مادر او هاجر را همراه خود برد و پس از طى مسافتى طولانى
خداوند بدو فرمان داد تا در بيابانى دور از آبادى، همان‏جا كه بعدها در آن كعبه بنا مى‏گرديد، درنگ
كنند.

ابراهيم(ع) هاجر و كودك او را در آن سرزمين بى‏آب و علف فرود آورد و سپس آنها را ترك گفت و بازگشت.

هاجر در پى او راه افتاد و بدو گفت: به كجا مى‏روى؟

چرا ما را در اين بيابان وحشتزاى بى‏آب و علف رها
مى‏سازى؟

وى چند بار اين مطلب را تكرار كرد تا شايد ابراهيم برگردد، ولى او به راه خود ادامه داد.در
اين هنگام بود كه هاجر از او پرسيد:

آيا خدا به تو چنين فرمان داده؟

ابراهيم(ع) گفت: آرى.

هاجر اظهار
داشت:

حالا كه اين گونه است خداوند به ما توجه و عنايت خواهد داشت و سپس به مكانى كه ابراهيم، او و
كودكش را در آن‏جا قرار داده بود، بازگشت.

ابراهيم(ع) در حالى كه در فراق و جدايى همسر و كودك خود سخت پريشان بود،به راه افتاد، ولى اراده خدا
بر اراده او چيره گشته و تسليم پروردگار خويش شد و در حالى كه به نزد پروردگار خود تضرع و زارى
مى‏كرد، بازگشت و با اين كلمات كه قرآن آنها را براى ما بيان كرده است، خداى خود را مى‏خواند:

رَبَّنا إِنِّى أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِى بِوادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ
المُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِى
إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ * رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ
ما نُخْفِى وَما نُعْلِنُ وَما يَخْفى‏ عَلىَ اللَّهِ مِنْ شَى‏ءٍ فِى الأَرضِ وَلا فِى
السَّماءِ؛(3)

پروردگارا، من برخى از اعضاى خانواده‏ام را در منطقه‏اى بى‏آب و علف نزديك خانه محترم تو سكونت
دادم. پروردگارا، اين كار را انجام دادم تا نماز را به‏پا دارند.

دل‏هاى مردم را متوجه آنها گردان و
بدان‏ها نعمت عنايت كن، شايد سپاسگزار شوند. پروردگارا، تو از آشكار و نهان ما خبر دارى. هيچ چيز در
آسمان و زمين بر خداوند نهان نيست.

مفهوم اين آيه اين است كه خدايا، برخى از فرزندان خود را در سرزمين مكه كه منطقه‏اى بى آب و علف بوده
و در كنار خانه‏ات كه آن را براى تو بنا خواهم كرد و خانه‏اى كه تعرّض و اهانت به آن را حرام خواهى
ساخت، سكونت دادم، خداوندا، من آنها را در اين سرزمين سكنا دادم تا در كنار خانه‏ات نماز را به پا
دارند و وظايف عبادت و بندگى را تنها براى تو به‏جا آورند، بارخدايا، دل‏هاى مردم را متوجه آنها
نما و بر آنان نظر لطف و رحمت داشته باش، و در اين مكان دور دست آنها را ازانواع نعمت‏ها بهره‏مند
گردان تا نعمت‏هايت را سپاس گويند. پروردگارا، تو بر نهان و آشكار ما آگاهى و از حزن و اندوهى كه در
فراق زن و فرزندم دارم با خبرى، هيچ چيز بر تو پوشيده نيست، هر چند كوچك و بى‏مقدار و يا در زمين و
آسمان باشد.

/ 300