فزونى بخشيده و از او دوازده رئيس به وجود مىآيد و او را امتى بزرگ مىگردانم.اين روايت مژدهاى است به امت حضرت محمد(ص)، زيرا آن حضرت و نيز اعراب حجاز، از نسل اسماعيلند و اين
وعده، درنسل حضرت ابراهيم(ع) به دست حضرت محمد(ص) و امت آن حضرت، عملى شده است.
هجرت ابراهيم و اسماعيل به مكه
پس ازآنكه ابراهيم(ع)، از هاجر داراى فرزندى به نام اسماعيل شد، هاجر در اثر آن دچار غرور و مباهاتشد و همين سبب حسرت و رشك در درون ساره گشت.از اين رو از ابراهيم(ع) خواست تا آنها را از وى دور كند، چه
اينكه زندگى با هاجر براى او طاقت فرسا بود. ابراهيم(ع) براى فرمانى كه خدا اراده فرموده بود،
خواسته ساره را اجابت كرد. خداوند به ابراهيم(ع) وحى كرد تا هاجر و اسماعيل را كه دوران شيرخوارگى را
مىگذراند به مكه ببرد.ابراهيم(ع) با رهنمون اراده الهى، كودك و مادر او هاجر را همراه خود برد و پس از طى مسافتى طولانى
خداوند بدو فرمان داد تا در بيابانى دور از آبادى، همانجا كه بعدها در آن كعبه بنا مىگرديد، درنگ
كنند.ابراهيم(ع) هاجر و كودك او را در آن سرزمين بىآب و علف فرود آورد و سپس آنها را ترك گفت و بازگشت.هاجر در پى او راه افتاد و بدو گفت: به كجا مىروى؟چرا ما را در اين بيابان وحشتزاى بىآب و علف رها
مىسازى؟وى چند بار اين مطلب را تكرار كرد تا شايد ابراهيم برگردد، ولى او به راه خود ادامه داد.در
اين هنگام بود كه هاجر از او پرسيد:آيا خدا به تو چنين فرمان داده؟ابراهيم(ع) گفت: آرى.هاجر اظهار
داشت:حالا كه اين گونه است خداوند به ما توجه و عنايت خواهد داشت و سپس به مكانى كه ابراهيم، او و
كودكش را در آنجا قرار داده بود، بازگشت.ابراهيم(ع) در حالى كه در فراق و جدايى همسر و كودك خود سخت پريشان بود،به راه افتاد، ولى اراده خدا
بر اراده او چيره گشته و تسليم پروردگار خويش شد و در حالى كه به نزد پروردگار خود تضرع و زارى
مىكرد، بازگشت و با اين كلمات كه قرآن آنها را براى ما بيان كرده است، خداى خود را مىخواند:رَبَّنا إِنِّى أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِى بِوادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ
المُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِى
إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ * رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ
ما نُخْفِى وَما نُعْلِنُ وَما يَخْفى عَلىَ اللَّهِ مِنْ شَىءٍ فِى الأَرضِ وَلا فِى
السَّماءِ؛(3)پروردگارا، من برخى از اعضاى خانوادهام را در منطقهاى بىآب و علف نزديك خانه محترم تو سكونت
دادم. پروردگارا، اين كار را انجام دادم تا نماز را بهپا دارند.دلهاى مردم را متوجه آنها گردان و
بدانها نعمت عنايت كن، شايد سپاسگزار شوند. پروردگارا، تو از آشكار و نهان ما خبر دارى. هيچ چيز در
آسمان و زمين بر خداوند نهان نيست.مفهوم اين آيه اين است كه خدايا، برخى از فرزندان خود را در سرزمين مكه كه منطقهاى بى آب و علف بوده
و در كنار خانهات كه آن را براى تو بنا خواهم كرد و خانهاى كه تعرّض و اهانت به آن را حرام خواهى
ساخت، سكونت دادم، خداوندا، من آنها را در اين سرزمين سكنا دادم تا در كنار خانهات نماز را به پا
دارند و وظايف عبادت و بندگى را تنها براى تو بهجا آورند، بارخدايا، دلهاى مردم را متوجه آنها
نما و بر آنان نظر لطف و رحمت داشته باش، و در اين مكان دور دست آنها را ازانواع نعمتها بهرهمند
گردان تا نعمتهايت را سپاس گويند. پروردگارا، تو بر نهان و آشكار ما آگاهى و از حزن و اندوهى كه در
فراق زن و فرزندم دارم با خبرى، هيچ چيز بر تو پوشيده نيست، هر چند كوچك و بىمقدار و يا در زمين و
آسمان باشد.