داستان از آغاز تا انجام متكى است؟و يا فرازى از آن را در سخن خود آورده و گاه بدان اشارهاى گذرا
دارد، بى آنكه در چنين وضعيتى نقص و عيبى در سخن و يا اعتراضى بر سخنور وارد آيد».(5)
شيوه داستان پيامبران(ع)
پديده روشنى كه در شيوه قرآن نسبت به بيان سرگذشتها و غير آن، جلب توجه مىكند، اين است كه دردلها و روحها و روانتأثير مىكند و اين ويژگى از تأثير بلاغت و شيوايى آن است كه به زيبايى
الفاظ و دلانگيزى نظم و ترتيب و مفاهيم بالا و ارزنده آن برمىگردد. «شما الفاظى بىپيرايهتر و
پرمعناتر و دلنشينتر از الفاظ قرآن نيافته و هيچ نظم و ترتيبى زيباتر از تركيب و پيوستگى و نظم و
ترتيب مطالب آن سراغ نخواهيد داشت. مفاهيم قرآن كه عقل و خردها به برترى آنها گواهى مىدهند، بر هيچ
خردمندى پوشيده نيست و وصف و اوصاف آن در بالاترين درجه فضيلت است».(6)باقلانى مىگويد: «شيوه قرآن ويژه خود آن بوده و در اين شيوه مانندى ندارد، چنانكه اين شيوه بيرون
ازچارچوب شيوههاى معمول و رايج است».(7)در لغت عرب، هيچ گونه اثرى كه بتواند در بلاغتِ قرآن با آن برابرى كند وجود نداشته و هرگز يافت
نخواهد شد، به گونهاى كه با وجود اين مقدار از حجم و در برداشتن موضوعاتِ گوناگونى، چون اوامر و
نواهى و وعدههاى كيفر و پاداش و بيان سرگذشتها(8) توانسته همچنان زيبايى شيوه خود را حفظ كند.از جمله چيزهايى كه اختصاص به شيوه قرآن دارد، هماهنگى نغمه و نوايى است كه از ارتباط كلمات به
گونهاى خاص [هنگام قرائت] پديد مىآيد و از مجموعه بخشهاى صوتى، نغمهاى مشخص و موزون تشكيل
مىيابد، چنان كه از فاصلهها و پيوستگى و يا تغيير و تبديل آن در نظم و ترتيبى مشخص، اين آهنگ به
وجود مىآيد. بنابراين، كلمهاى كه آيه قرآن با آن پايان مىپذيرد، كليد موزون بودن قرآن و آهنگ
نظم و ترتيب آن است.اين بلاغتِ قرآن بوده كه دربردارنده مفاهيم هدايت است. اين مفاهيم در آغاز اسلام انديشه اعراب را
مسخّر خود ساخت و به عنوان برجستهترين محرّك آنها براى هدايت، تلقى مىشود. نويسندگان و شاعران هر
عصر و زمانى گواهى دادهاند كه بلاغتِ قرآن، برترين بلاغت و برابرى با آن، غير ممكن و محال است.
راز تكرار سرگذشت انبيا(ع)
از امورى كه در سرگذشت پيامبران جلب توجّه مىكند اين است كه مفاهيم يك داستان در سورههاى مختلفقرآن به طور مكرّر وارد شده است. اين تكرار، كليه داستان را در بر ندارد، بلكه تكرار، در برخى از
قسمتهاى آن است و علت آن اين است كه «هدف قرآن از بيان داستانها، مفاهيم ادبى و هنرى است كه از
آنها بحث مىكند و اينها امورى است كه يك حادثه را در شكلهاى گوناگون به تصوير مىكشد و با عبارات
متفاوتى به تناسب شرايط و موقعيتها از آن سخن مىگويد».(9)بنابراين مقصود از بيان سرگذشتها، ذكر و بيان تاريخ نيست، بلكه پند و اندرز و بيم دادن ازنافرمانى
خدا و مژده رضوان الهى است. و اين امور به تناسب جايگاه آن متفاوت است و اختلاف از همين جا آغاز
مىشود؛ زيرا اختلاف در اهداف، بىترديد به اختلافِ در اشكال ادبى داستان مىانجامد.گاهى داستان به نحو طولانى و گاهى با كمى اختلاف به صورت فشرده و كوتاه و يا عبارات متنوع و رسا و
الفاظ دلنشين عنوان مىشود، تا بلاغت و تعبير بلند هنرى آن متجلّى و روشن گردد. اين تكرارِ بليغ و
رسا حاكى از اين است كه قرآن، وحى الهى بوده و كسى كه به اسرار فصاحت زبان عربى آشنايى داشته باشد، به
خوبى آن را احساس مىكند.اگر شاعر يا نويسنده مطلبى را تكرار كند، سخن وى در مرحله دوم، شيوايى نخست را ندارد، بلكه
نشانههاى ضعف و ملال و از هم گسستگى در آن به چشم مىخورد، ولى شيوه قرآن در تمام داستانها و غير
آن با وجود تكرار، در اوج فصاحت و شيوايى است.بايد اشاره كرد كه تكرار داستانها تأثير بهسزايى بر جمعيتها و آحاد افراد دارد، بنابراين اگر
چيزى تكرار شود، چنان در اذهان جاى مىگيرد كه به واسطه آن، مورد پذيرش شخص قرار مىگيرد و اين
حقيقتى روشن است.