داود، سليمان، يسع، الياس، يونس
درآمد
داود(ع) يكى از پيامبران الهى بود كه خداوند بدو پيامبرى و سلطنت وخير دنيا و آخرت عنايت فرمود، اوپيامبرى بود كه پادشاهى را نيز دارا بود، و از جمله پيامبرانى بود كه پس از موسى(ع) كتب آسمانى بر
آنان نازل شده بود، چه اينكه خداوند زبور را بر او نازل فرمود. خداى متعال فرمود: وَلَقَدْ
فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ وَآتَيْنا داوُدَ زَبُوراًبرخى از پيامبران را بر
بعضى برترى داديم و به داود زبور عطا نموديم.سليمان فرزند داود(ع) بود و خداوند به او نيز نعمت پيامبرى و سلطنت عطا كرد و بدو حكمت آموخت، تا آنجا
كه به سليمان لقب يافت.داود نخستين فردى بود كه نام او درخشيد و آنگاه كه در سپاه طالوت (شائول) به عنوان سربازى برجالوت
(جليات) فرمانده دشمنان فايق آمد و او را به قتل رساند، آوازه او همه جا را فرا گرفت.قبل از اينكه درباره پيامبرى داود و سليمان سخن بگوييم به عنوان مقدمه به ذكر حوادث و پيشامدهايى
كه در زندگى آنها رخ داده مىپردازيم، مناسب است در اين جا طالوت و جالوت را به خوانندگان معرفى
كنيم.
طالوت و داود
پس از وفات موسى(ع) «يوشع بن نون» كه از نوادگان يوسف(ع) بود زمام امور بنىاسرائيل را به دست گرفت وبنى اسرائيل همراه او به سرزمينى كه در آن زمان بدان وعده داده شده بودند، يعنى فلسطين وارد شدند.نخستين شهرى را كه آنان به اشغال خود درآوردند، شهر «اريحا» - بنا به گفته بعضى «اورشليم» - بوده است
و خداوند به آنها دستور داده بود آنگاه كه وارد شهر مىشوند با حالت خضوع و خشوع در برابر خداوند،
از دروازه شهر وارد گردند و كلمه «حُطّه» را بر زبان آورند؛ يعنى پروردگارا، از گناهان ما بگذر.ولى
آنان از دستور خدا سربرتافته و با حالتى ازكبر و نخوت وارد شهر گرديدند و به جاى اينكه از خداى خويش
طلب مغفرت و بخشش نمايند، چنان كه خدا آنها را بدان فرا خوانده بود، به فسق و فجور و تبهكارى
پرداختند.خداوند از كردار آنان به خشم آمد و در برابر نافرمانىهاى آنان، عذاب خود را بر آنها
فروفرستاد:وَإِذ قُلْنا ادْخُلُوا هذِهِ القَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَادْخُلُوا
البابَ سُجَّداً وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَسَنَزِيدُ المُحْسِنِين*
فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِى قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلى الَّذِينَ
ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ؛(1)و آن زمان كه گفتيم وارد اين شهر (بيتالمقدس) شويد و از نعمتهاى آن تناول كنيد و از آن در، سجده
كنان وارد گرديد و بگوييد خدايا، از گناه ما درگذر، تا اينكه از خطاى شما بگذريم و بر ثواب
نيكوكاران شما بيفزاييم.ستمكاران پس از آن، حكم خدا را تبديل به غير آنچه بدانان گفته شده بود،
نمودند و ما به كيفر بدكارى، عذابى سخت از آسمان بر آنها وارد ساختيم.يوشع در فلسطين به اداره امور بنى اسرائيل پرداخت و ميان آنها حكمرانى كرد تا از دنيا رفت و پس از او
حاكمانى روى كار آمدند و برههاى از زمان، بىآنكه مردم از وجود پادشاه قدرتمند و صاحب شوكتى
برخوردار باشند، ميان آنان فرمانروايى كردند.در آن زمان بنىاسرائيل در معرض حملات ملتهاى مجاور خود قرار داشتند و آداب ورسوم رايج بين آنان
اين بود كه هرگاه با دشمنان خود درگير مىشدند، تابوت سلطنتى را پيشاپيش خود قرار داده و از آن كمك
مىخواستند تا اراده و تصميمشان تقويت گردد.