به گوسفندان خود ضميمه كند و بسيارى از معاشران و دوستان در حقّ يكديگر ستم و تعدى مىكنند، مگر
كسانى كه ايمان دارند و عمل شايسته انجام مىدهند كه آنها هم تعدادشان انگشتشمار است.داود دريافت
كه ما او را در بوته آزمايش گذاشتهايم، پس از پروردگار خويش طلب بخشش كرد و با تواضع و فروتنى به
پيشگاه خداوند متعال روآورد و ما او را بخشيديم، و داود از مقرّبان ما بوده و نزدمان از جايگاه و
منزلتى والا و نكو برخوردار است.از اين گذشته خداوند اراده فرموده بود، عظمت نعمتى را كه به وى ارزانى داشته، برايش پديدار سازد و آن
خلافت روى زمين بود كه به وى عنايت كرده و اين گونه خلافت معمولاً انسان را به طغيان و سركشى سوق داده
و طبق هواى نفسِ خود داورى مىكند، به همين دليل خداوند از او خواست تا ميان مردم، به حق و عدالت و
دور از هوا و هوس حكم و داورى نمايد؛ زيرا در غير اين صورت وى را از راه راست الهى، كه بر عدالت مطلق
استواراست، منحرف مىسازد و كسانى كه از راه حق منحرف شوند در قيامت به سبب فراموش كردن فرجام ظلم و
ستمِ خويش و انحراف از راه راست، به عذابى سخت گرفتار خواهند شد.و اين سفارشى بود كه خداوند به
داود(ع) فرمود:يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِى الأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالحَقِّ وَلا
تَتَّبِعِ الهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ
اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الحِسابِ؛(2)اى داود، ما تو را جانشين خود در زمين مقرر داشتيم. ميان مردم به حق داورى نما و از هواى نفس پيروى مكن
كه تو را از پيمودن راه خدا باز داشته و منحرف مىسازد و كسانى كه از طريق الهى انحراف يافتند، عذابى
دردناك در انتظارآنهاست، چه اينكه آنها قيامت را به فراموشى سپردند.
داورى در امر كشاورزى
شبانگاهان گلهاى بدون چوپان به كشتزارى رو آورد و آن را تباه ساخت.صاحبان مزرعه داورى نزد داود(ع)بردند و گفتند:اى پيامبر خدا، ما زمين خود را شخم زده و آن را زراعت نموديم و از آن مراقبت كرديم تازمان درويدن آن فرارسيد، و اينك گوسفندان متعلق به اين مردم، شبانه به مزرعه ما روآورده و در آن
پراكنده شده و آن را به گونهاى جويدهاند كه هيچ چيز از آن باقى نگذاشتهاند، داود(ع) به صاحبان
گوسفند فرمود:آيا اينان راست مىگويند؟گفتند: آرى.وى به صاحبان مزرعه گفت:بهاى زراعت خود را چقدر
تخمين مىزنيد؟آنان قيمت را بدو گفتند و سپس رو به صاحبان گوسفند كرد و گفت:شما بهاى گوسفندان خود
را چقدر تخمين مىزنيد؟آنها نيز قيمت را عنوان كردند، وقتى داود ملاحظه كرد كه قيمتها به يكديگر نزديك است، به صاحبان
گوسفند فرمود:شما گوسفندان خود را عوض كشتزار اين آقايان به آنها بدهيد، ولى پسرش سليمان درجلسه
حضور داشت و شاهد براين محاكمه بود، پيشدستى كرد و به پدرش گفت:من هم در اين ماجرا نظريهاى دارم و
آن اين است كه صاحبان گوسفند، گوسفندان خويش را به صاحبان مزرعه تحويل دهند و آنان از پشم و شير و
بچههاى آنها استفاده كنند و مزرعه را از صاحبان آن تحويل بگيرند و آن را شخمزده و زراعت و آبيارى
نمايند و تا هنگام به دست آمدن حاصل، از آنها مراقبت كنند و آنگاه كه زمان درو فرارسيد، مزرعه را به
صاحبان آن تحويل داده و گوسفندان خويش را باز پس گيرند. طرفين بدين حكم راضى شدند.داود گفت:فرزندم،
من هم با اين حكم موافق هستم، لذا همانگونه كه سليمان نظر داده بود، ميان آنان داورى كرد و قرآن
بدين ماجرا اشاره مىكند:وَداوُدَ وَسُلَيْمانَ إِذ يَحْكُمانِ فِى الحَرْثِ إِذ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ القَوْمِ وَكُنّا
لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ * فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَكُلّاً آتَيْنا حُكْماً وَعِلْماً؛(3)و داود و سليمان آنگاه در ماجراى كشت وزرع به داورى پرداختند، زمانى كه گوسفندان بىشبان مزرعه
آنها را تباه ساخت و ما گواه بر داورى آن دو بوديم و ما آن قضاوت و داورى را بهوسيله وحى به سليمان
آموختيم و به هريك از آنان مقام داورى و دانش عطا كرديم.