گرفتن فرزندش بنيامين است مبتلا مىشود و اين مصيبت، وى را به ياد يوسف مىاندازد و حزن و اندوهش
فزونى مىيابد و آنگاه كه خانوادهاش وى را در مورد حزن و اندوه طولانى، مورد سرزنش و ملامت
قرارمىدهند، بدانهامىگويد: «إِنَّما أَشْكُو بَثِّى وَحُزْنِى إِلىَ اللَّهِ». اين جمله،
ژرفترين معانى ايمان و پايدارى را در برابر مصيبتهايى كه معمولاً انسان را از راه صحيح منحرف
ساخته و يا او را به سقوط مىكشاند، در بردارد.بدانها مىگويد: «إِنَّما أَشْكُو بَثِّى...»يعنى
اندوه بزرگ خويش را بر خدايم عرضه مىكنم و هم او بخشنده و قادر بر زدودن غم و اندوه من است و اندوه
خود را بر بندگان خدا كه در برابر حوادث روزگار، قدرت و توانى ندارند، ع
رضه نمىكنم.سرانجام آنگاه كه يعقوب فرزندان خود را براى جستجوى يوسف و بنيامين سفارش مىكند، ملاحظه
مىكنيم كه وى به سان انسانى مؤمن وخوشبين و سرشار از اميد و آرزو جلوهگر مىشود: «يا بَنِىَّ
اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ
لايَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلّا القَوْمُ الكافِرُونَ».يعقوب با اين آيه از روح و روان مؤمن خبر مىدهد كه از رحمت خدا مأيوس و نوميد نمىگردد؛ زيرا يأس و
نوميدى، كفران و ناسپاسى نعمت زندگى و آفريدگار آن است، چه اينكه نااميدى، حيات آدمى واراده وى را
محكوم به شكست نموده و آن را از حركت در راستاى آن، عاجز و ناتوان مىسازد، در حالى كه ايمان، دشمن
سرسخت يأس و نااميدى است، چون ايمان، آرزو و اميد به رحمت الهى است، هر اندازه حوادث ناگوارى پيش آيد
و روزگار سخت شود، چرا كه در پى هر دشوارى، آسانى وجود دارد، و در هر تنگنا گشايشى است.
دليل يگانگى خدا
بىهمتايى خدا، نخستين و برجستهترين هدفى است كه اسلام براى آن آمده است. اگر كسى قرآن را به طوركامل مورد بررسى و تحقيق قرار دهد، متوجه دلايل متنوع بر يگانگى خداى متعال خواهد شد. قرآن اعتقادات
گوناگون انسانى را كه آميخته به شرك بوده و بخش بزرگى از آنها را اوهام و خيالات تشكيل مىدهند،
مورد نقد و بررسى قرار داده و به نقد آنها هم اكتفا نكرده، بلكه با دلايلى عقلى و منطقى كه انديشه و
عقل راهى جز تسليم در برابر آنها ندارد، بر مدعاى خود، دليل و برهان اقامه كرده است.قرآن زمانىكه درباره شيوه و روش انبيا و رسولانى كه خداوند آنها را براى ارشاد و هدايت بشر فرستاده
با ما سخن مىگويد، آنچه را پيامبران براى دعوت مردم به يگانگى خدا از راه پند و موعظه داشتهاند،
مانند شرك نورزيدن به خدا، و عرضه دلايل درخشان، گواه بر وجود خدا را بر زبان پيامبران، براى ما
بازگو مىكند.و بدين ترتيب، سرگذشتهاى قرآن، وسيلهاى است براى انديشه توحيد و خداشناسى در درون انسانها و
ريشهكن نمودن اعتقادات ديگرى كه با اين انديشه، ضدّيت داشته باشند، و اكنون ما نمونههايى از اين
موارد را كه هنگام پند و اندرز زندانيان، بر زبان يوسف(ع) آمده است از نظرتان مىگذرانيم:«وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِى إِبْراهِيمَ وَإِسْحقَ وَيَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ
بِاللَّهِ مِنْ شَىءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَعَلىَ النّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ
النّاسِ لا يَشْكُرُونَ * يا صاحِبَىِ السِّجْنِ أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ
الواحِدُ القَهّارُ * ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلّا أَسْماءاً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ
وَآباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الحُكْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا
تَعْبُدُوا إِلّا إِيّاهُ ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ».يوسف مىگويد:من دين و آيين جديدى را اختراع نكردهام، بلكه طبق آيين پدران و اجدادم كه خداوند
آنها را به اعتقادات صحيح كه همان يگانگى خداست، هدايت فرمود، عمل مىكنم و اين اعتقاد در هيچ عصر و
زمان تفاوتى ندارد، زيرا معقول نيست كه خداوند به پيامبران خويش آيينى را وحى نمايد، و آيين آن
پيامبر با پيامبر ديگر تناقض داشته باشد.بنابراين، دعوت به يگانگى خدا، دعوتى است مشترك، كه همه
پيامبران بر آن تأكيد داشتهاند و هر عقيده و آيينى كه با آن تناقض داشته باشد، عارى از حقيقت است.