نظام مشركان چندين بار بر مسلمانان هجوم آورده و هر بار به واسطه تيرهايى كه به سمت آنان شليك
مىشد، عقبنشينى مىكردند، و بعد از آن نيروهاى پياده نظام با يكديگر روبهرو شده و درگيرى شدت
يافت و زنان كفار براى تشويق لشكريان خود آوازهخوانى مىكردند، ولى تحريك و ترغيب آنها سودى
نمىبخشيد؛ زيرا مسلمانان با وجود اينكه تعدادشان اندك بود، به گونهاى تحسين برانگيز در مقابل
آنان پايدارى و مقاومت نمودند، ساعتى طول نكشيد كه كفار طعم تلخ شكست را چشيده و پا به فرار گذاشتند
و زنان آنان به شيون و زارى افتاده و مسلمانان به تعقيب آنها پرداختند و به گرد آورى غنايم و اشياى
باقيمانده آنها مشغول شدند.
شكست پس از پيروزى
تيراندازانى كه رسول خدا(ص) آنها را به حراست مسلمانان گماشته بودند، وقتى احساس پيروزى كردند، براىفرود آمدن از آن جايگاه از خويش تمايل نشان دادند.عبدالله بن جبير فرمانده گروه به آنها گفت:اين
كارمخالفت با دستور رسول خداست، ولى آنان به سخن وى اعتنايى نكرده و بيشتر آنان از كوه به زير آمدند
و فرمانده با تعدادى اندك از افراد با ايمان، در آنجا باقى مانده و صحنه را ترك نكردند.وقتى خالدبنوليد دريافت كه دهانه كوه از نگهبانان تهى شده است، به سرعت براى نبرد با افراد
باقيمانده آنها، خود را به بالاى كوه رساند و همگى تيراندازان را از دم تيغ گذراند و از پشت سر بر
مسلمانان حملهور شد.وقتى مسلمانان متوجه اين بلا و مصيبت گشتند وحشتزده شده و غنيمتهاى خود را
رها ساختند و به گونهاى صفوف آنان درهم آميخت كه برخى از سربازان به دست خودىها كشته و يا زخمى
مىشدند.ياران پيامبر(ص) از اطراف او پراكنده شدند و برخى از آنان وارد مدينه شده و گروهى بالاى كوه به
صخرهها پناه بردند و رسول خدا(ص) مردم را به سوى خود فرا مىخواند و مىفرمود:بندگان خدا به سوى من
آييد، بندگان خدا به سوى من آييد و گروهى از يارانش از جمله ابوطلحه انصارى كه مردى شجاع و دلير بود،
پيرامون حضرت گرد آمدند، ابوطلحه تيراندازى زبردست و ماهر بود كه در آن روز براى حمايت از
رسولاكرم(ص) دو يا سه كمان را در اثر تيراندازى شكست و مىگفت:اى رسول خدا(ص) پدر و مادرم فدايت،
مبادا به تو گزندى برسد. جانم به قربانت. يكى ديگر از ياران حضرت، سعد بن ابى وقاص بود و ديگرى سهل بن
حُنيف كه يكى از تيراندازان چيرهدست بود و كفار را آماج تيرهاى خود قرار مىداد، به گونهاى كه
همگى آنها پراكنده شدند و ابودجانه انصارى خم شد و بدن خويش را سپر پيامبر قرار داد، بهنحوى كه
تيرهاى فراوانى به پشت او اصابت كرد و زياد بن حارث از ديگر ياران حضرت بود كه در راه حراست از آن
بزرگوار كشته شد، در اين گيرودار اُبى بن خلف آهنگ كشتن رسول خدا(ص) نمود، به مجرد اين كه نزديك شد،
حضرت نيزهاى به او زد و به قتل رسيد.در اين هنگام بود كه پيامبر اكرم(ص) در اثر سنگى كه بدو پرتاب شد مجروح گشت و دندان پيشين آن حضرت شكست
و پيشانى مبارك وى شكافته شد و لب پايين حضرت مجروح شد، و خون آن بر صورتش جارى گشت و فرمود:مردمى كه
با پيامبر خود در حالىكه آنها را به خدا دعوت مىكند، اين گونه رفتار مىنمايند چگونه روى
رستگارى را خواهند ديد. خداوند اين آيه را بر او نازل فرمود:لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَىءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ
ظالِمُونَ؛(4)اى پيامبر، به دست تو كارى نيست. اگر خدا بخواهد به لطف خود از كافران در گذرد و اگر بخواهد به جرم
اينكه مردمى ستمگرند، آنها را عذاب مىكند.در اثناى راه، پيامبر(ص) در يكى از گودالهايى كه ابو عامر راهب براى مسلمانان حفر كرده بود، افتاد.على بن ابىطالب دست او را گرفت و طلحه او را بالا آورد تا سرپا ايستاد. و بدين سان مسلمانها پس از
پيروزى با شكست روبهرو شدند.قرآن به اين ماجرا اشاره كرده و سبب آن را اختلاف مسلمانان و نافرمانى
دستور پيامبر اسلام(ص) و طمع جمعآورى غنايم دانسته است:وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذنِهِ حَتّى إِذا فَشِلْتُمْ
وَتَنازَعْتُمْ فِى الأَمْرِ وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ
يُرِيدُ الدُّنْيا وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ
لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلى المَؤْمِنِينَ؛(5)