سبحان همه چيز را فرا گرفته است و ما از درگاه او مىخواهيم كه به نحو عادلانه بين ما و شما داورى
فرمايد و او عادلترين داوران است:قالَ المَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ
آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِى مِلَّتِنا قالَ أَوَ لَوْ كُنّا كارِهِينَ
* قَد افْتَرَيْنا عَلى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِى مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذ نَجّانا اللَّهُ
مِنْها وَما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا
كُلَّ شَىءٍ عِلْماً عَلى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا افْتَحْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا
بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الفاتِحِينَ؛(5)گروهى از قوم شعيب گفتند:ما تو و يارانت را از شهر خود بيرون مىكنيم، مگر اينكه به كيش و آيين ما
برگرديد.شعيب گفت: اگر ما به دين شما برگرديم با وجود آنكه خدا ما را از آن نجات داده، همانا به خدا
افترا و دروغ بستهايم و ما هرگز به آيين جاهلانه و باطل شما بر نمىگرديم، مگر آنكه اراده خدا
تعلق گيرد كه او پروردگار ماست و به مصالح ما آگاه است و ما بر او توكل مىكنيم.پروردگارا، تو در
نزاع ميان ما و مردم، به حق ما را فاتح گردان كه تو بهترين گشايشگرانى.قوم شعيب، وى رابه سنگسار نمودن تهديد كردند و اظهار داشتند تاكنون كه دست به چنين كارى نزدهاند به
دليل اين بوده كه با فاميل و بستگان او معاشرت داشتهاند و شعيب از قدرت و جاهى برخوردار نيست كه
بتواند آنها را از كشتن خود باز دارد. و اين صرفاً به خاطر معاشرت و هم زيستى است.شعيب(ع) بدانان پاسخ
مىدهد:آيا فاميل و بستگان من سزاوارتر از خدا به معاشرتند؛ خدايى كه سفارشات و دستورات او را
ناديده گرفتيد؟به راستى كه پروردگار من برهمه چيز آگاه بوده و پاداش كار هر انسانى را خواهد داد:قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمّا تَقُولُ وَإِنّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً
وَلَوْلا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ * قالَ يا قَوْمِ أَرَهْطِى
أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيّاً إِنَّ رَبِّى بِما
تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ؛(6)قوم پاسخ دادند:ما بسيارى از مطالبى را كه مىگويى نمىفهميم و تو در ميان ما شخصى بىارزش و
ناتوانى، و اگر به خاطر ملاحظه طايفهات نبود، تو را سنگسار مىكرديم. تو نزد ما عزت و احترامى
ندارى. شعيب گفت: آيا عزت و احترام طايفه ام نزد شما از خدا بيشتر است. شما خدا را به كلى فراموش
كردهايد. به راستى خداى من به آنچه شما انجام مىدهيد آگاه است.
نابودى اهل مدين
شعيب كه هلاكت قوم خود را ملاحظه كرد، از آنان رو گردان شد و براى بيان بىگناهى خويش در ارتباط باآنان چنين گفت:من دستورات الهى را به شما ابلاغ كردم و اگر شما بدانها عمل كرده بوديد، به سعادت و
نيكبختى شما مىانجاميد و شما را بسيار پند و اندرز دادم، ولى شمابر گمراهى خويش باقى مانديد،
بنابراين، پس از آنكه شما بر كفر و نافرمانى پافشارى كرديد، چگونه برايتان محزون و اندوهگين شوم؟فَتَوَلّى عَنْهُمْ وَقالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ
فَكَيْفَ آسى عَلى قَوْمٍ كافِرِينَ؛(7)شعيب از آنان روى گردان شد و گفت: اى قوم، من دستورات خدا را به شما ابلاغ نمودم و به شما پند و اندرز
دادم، پس چگونه بر هلاكت كافران غمگين باشم.دستور الهى صادر شد كه اهل مدين به جرم سركشى و طغيان نابود شوند، خداوند با رحمت خويش حضرت شعيب(ع) و
كسانى را كه با او بودند نجات داد و آنان را كه كفر ورزيده بودند به هلاكت رساند.رعد و برقى مهيب،
همراه با زلزلهاى شديد آنها را فرا گرفت و آنان را به رو در انداخته و نابود ساخت و آثارشان از بين
رفته، گويى اصلاً در شهرشان زندگى نمىكردهاند. آگاه باشيد اهالى شهر مدين هلاك شده و از رحمت خدا
دور گشتند، همان گونه كه قبل از آنها قوم ثمود از رحمت الهى فاصله گرفته و دور شدند:وَلَمّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّا
وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِى دِيارِهِمْ جاثِمِينَ * كَأَنْ لَمْ
يَغْنَوْا فِيها أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ؛(8)هنگامى كه حكم قهرما فرا رسيد، شعيب و كسانى را كه به او ايمان آورده بودند به لطف و مرحمت خود نجات
داديم و ستمكاران امت او را صيحه عذاب فرا گرفت كه صبحگاهان همه به آن صيحه در ديار خود به هلاكت
رسيدند. به گونهاى كه گويى هرگز در آن ديار نبودهاند. آگاه باشيد كه اهل مدين نيز مانند كافران
قوم ثمود از رحمت خدا دور شدند.