بخش دوّم: محمد(ص) و مبارزه در راه انجام رسالت
فرمان جهاد
رسول خدا(ص) و ياران، مدت سيزدهسال انواع اذيّت و آزار قريش را تحمّل كردند و قرآن كه بر حضرت نازلمىگشت، وظيفه او و كيفيت برخورد وى را با آنان معيّن مىساخت، مانند اين فرموده:أُدْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِكْمَةِ وَالمَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتِى
هِىَ أَحْسَنُ؛مردم را با حكمت و دانش و پند نكو به سمت پروردگارت بخوان و به شيوهاى مناسب با آنان به مناقشه
بپرداز.فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا العَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ؛همان گونه كه پيامبران اولوالعزم صبر كردند، تو نيز شكيبايى نما.و آنگاه كه طغيان و سركشى كافران فزونى يافت و نقشه قتل پيامبر را مطرح كردند -چنانكه يادآور
شديم- حضرت از مكه مهاجرت فرمود و به مهاجرانى كه قبل از او به مدينه رفته بودند پيوست.پس از هجرت پيامبر و يارانش به مدينه، رفتار مردم مكه با مسلمانان كه در مكه باقى مانده بودند و قادر
بر پيوستن به برادران مهاجر خويش نبودند تفاوت كرد، چه اينكه قبل از هجرت، دشمنى با مسلمانان به
صورت فردى و پراكنده بود - و بيشتر اوقات - به جهت مقام شامخ پيامبر و احترام بزرگانى كه ميانشان حضور
داشتند با آنان رفتارى ملايمتر نشان مىدادند، ولى پس از آنكه فضا را مناسب ديدند، به صورت
دستهجمعى آنها را مورد تهاجم قرار داده و به آزار و اذيت و شكنجه آنان پرداختند و روز به روز بر ظلم
و ستم خود نسبت به آنان افزودند تا اينكه جام صبر و شكيبايى آنها لبريز گشت، از اين رو به خداى خويش
پناه آورده و از او درخواست كمك نمودند، در اين هنگام بود كه خداوند به مؤمنين، فرمان جهاد داد و
مهاجر و انصار را دستور داد تا به كمك برادران مؤمن مستضعف خويش در مكه بشتابند. خداى متعال فرمود:وَقاتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَلاتَعْتَدُوا
إِنَاللَّهَلايُحِبُّ المُعْتَدِينَ * وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ
وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ؛(1)در راه خدا با كسانى كه با شما سر جنگ دارند نبرد نماييد، ولى ستمكار نباشيد كه خداوند ستمكاران را
دوست ندارد، و آنها (دشمنان) را هر كجا يافتيد از دم تيغ بگذرانيد و همان گونه كه شما را اخراج
نمودند، آنها را بيرون برانيد و فتنه و آشوب سختتر از كشت و كشتار است.وَما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ المُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ
وَالنِّساءِ وَالوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ القَرْيَةِ
الظالِمِ أَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ
نَصِيراً؛(2)چرا در راه خدا مبارزه و جهاد نمىكنيد، در صورتى كه جمعى ناتوان از مردان و زنان و كودكان كه در مكه
گرفتارند مىگويند:پروردگارا، ما را از اين شهرى كه مردم آن ستمكارند برهان و از پيشگاه خود
برايمان سرپرستى قرار ده و يار و ياورى براى مامقرّر دار.اين آيات روشنگر اين است كه انگيزه جواز جنگ و نبرد، يكى به ناحق راندهشدن مؤمنين از شهر و ديارشان
و ديگرى پاسخ تعدّى و تجاوز دشمن و يارى برادران مستضعف خويش در مكه بوده است.