ساكنانِ زمين، غير از آدم(ع) - همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با پیامبران در قرآن - نسخه متنی

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آفرينش انسان از مادّه، انگيزه‏هايى، چون علاقه‏مندى و رغبت به لذت‏هاى

بشرى، مانند خوردن و آشاميدن، پوشاك، مسكن، مال و دارايى، پست و مقام و غرايز جنسى، در او به وجود
مى‏آورد، هم‏چنان‏كه با توجه به طبيعت مادى خود به آزار و اذيّت، زدن، كشتن، كينه‏جويى، انتقام،
برترى طلبى و تكبّر تمايل دارد.

و از آن‏جا كه انسان از مادّه آفريده شده،از روح خدا نيز در آن دميده شده است:

«فإذا سويته و نفخت فيه
من روحى»

دميده شدن روح در انسان، رازى است از خداى سبحان كه آن را در وجود انسان نهادينه كرده است،
تا او را به سوى ايمان به آفريدگارش و شكر و سپاس او و بازگشت به سويش، رهنمون سازد و او را به تحقق
اراده الهى در اين زندگى و آراستگى به ارزش‏هاى اخلاقى، چون عدالت و راستگويى و نكوكارى و طرفدارى
از حق و خيرخواهى دعوت كند، به همين دليل خداوند در وصف بندگان مؤمن خويش مى‏فرمايد:

أُولئِكَ كَتَبَ فى‏ قُلُوبِهِمْ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ؛

ايمان در دل آنان ثابت گشته و خداوند آنها را با روح خويش حمايت كرده است.

مقصود از روح، دميدن حيات در بدن نيست، آن گونه كه در ابتدا به ذهن مى‏رسد؛ زيرا روحِ حيوانى، بين
انسان و حيوان مشترك است.

اگر اين روح اختصاص به حيات حيوانى داشت داراى اين ارزش نبود كه خداوند
فرشتگان را به سجده بر آن وادارد، به‏علاوه، در قرآن از روح به عنوان جريان حيات حيوانى در بدن ياد
نشده است.

انسان - از نظر قرآن - در سرشت خود مادّى و روحى بوده و جامع بين رازِ ايمانِ به خدا، و بازگشتِ به سوى
او و بلنداى خُلق نكو و ميانِ علاقه شديد به دنيا و متّكى بر لذّت‏هاى حيوانى آن است.

از مفهوم قرآن آن گونه كه گذشت روشن شد كه ايمان و اخلاق، به مفهوم گسترده آنها، چيزى جداى از انسان
نبوده و از خارجِ وجودش بر او تحميل نشده‏اند، بلكه اين دو از عمق سرشت او سرچشمه گرفته، چرا كه
خداوند از روح خود در آن دميده است.

از همين جاست كه مخالفتِ قرآن با مكتب «دوركيم» يهودى روشن مى‏شود كه مى‏گويد:

«مجموعه اركان
اخلاقى،در ذات خود وجودى ندارند»

و نيز قرآن با توجيه مادّى تاريخ مخالف است كه مى‏گويد:

«ارزش‏هاى
اخلاقى چيزى نشأت گرفته از وجود انسان نيستند، بلكه پژواكى از تحوّلات اقتصادى، اجتماعى و
مادّى‏اند كه انسان در آنها زندگى كرده و امورى هستند كه از خارج برانسان تحميل شده‏اند».

مخالفتِ قرآن با اين مكاتب مادّى، چيزى شگفت‏آور نيست؛ زيرا اين توجيهات، فطرت خيرخواهانه انسان
را از اعتبار ساقط و در حقيقت، با آن براساس تفسير و توجيه حيوانى نسبت به انسان كه از مكتب
«داروينيسم» الهام گرفته برخورد مى‏كند [و اين طرزانديشه‏] در بيشتر مكاتب اروپايى قرن نوزدهم و
اوايل قرن بيستم رسوخ كرده و اين توجيه و تفسيرى است كه انسان را از انسانيّت خويش جداكرده و آن را تا
پايين‏ترين مرز حيوانيّت به سقوط كشانده است.

ساكنانِ زمين، غير از آدم(ع)

اسلام، در هيچ دوره‏اى از ادوار خود، از علم و دانش فاصله نگرفته، بلكه پيوسته براى قوانين آن آغوش
خويش را گشوده است.

علمِ انسان شناسى اثبات كرده است كه پيش از حضرت آدم(ع) انواع گوناگونى از انسان در زمين زندگى
مى‏كرده‏اند و اين سخن را با تحقيق و آزمايش جمجمه‏ها و استخوان‏هاى فسيلى كه در گوشه و كنارِ
جهان به دست آمده اظهار داشته‏اند كه دانشمندان، عمر آنها را تا يك‏ميليون و برخى را هفتصد و پنجاه
هزار سال و بعضى را كمتر از آن تخمين زده‏اند.

نخستين انسانى كه از حفّارى به دست آمده، انسان «جاوه» در اندونزى، و سپس انسانِ «پكن» در چين و بعد
از آن انسان سولو «در اندونزى»، انسان «بيلتداون» و آن‏گاه انسان «هايدلبرگ» و سپس انسان «رودزيا»
بوده است و در آخرين طبقه‏بندى زمانى مربوط به شكل و اندام بشر مى‏توان از انسان «نئاندرتال» نام
برد، كه تصور مى‏شود او به طور مستقيم جَدِّ همين انسان باشد و اين نوع از انسان در برهه بين 70000 تا
130000 سال قبل از ميلاد مى‏زيسته و در جاهاى بسيارى از جهان پراكنده بوده است.

/ 300