بياورد، ولى يعقوب به اتفاقمادرش قبل از عيص براى او غذا آوردند و اسحاق آن غذا را خورد و براى او
دعا كرد. عيص از اين قضيه آگاه گرديد و بر برادرش خشمگين شد و او را تهديد كرد.وقتى مادرشان ازقضيه
اطلاع يافت، به يعقوب اشاره كرد كه براى ديدار برادرش «لابان» در سرزمين حارانبه عراق برود و نزد
او باشد تا خشم برادرش فرو نشيند و با يكى از دختران او ازدواج نمايد، و از شوهرش اسحاق خواست كه وى
را بدان فرمان دهد و سفارش نمايد و او را دعا كند. يعقوب رهسپار آن سامان گشت و بر دايى خود، لابان
وارد شد و به اندازه ازدواج با دخترش «راحيل» نزد او ماند.ولى دايىاش دختر بزرگش «ليّا» را به
ازدواج او در آورد، فرداى آن روز در اين زمينه با وى گفتوگو كرد و بدو گفت:من از دخترت «راحيل»
خواستگارى كردم. اين دختر زيباتر و نكوتر از دختر ديگر بود.دايىاش به وى گفت: رسم ما نيست كه دختر
كوچكتر را قبل از بزرگتر تزويج نماييم و ش
ما اگر خواهرش را دوست دارى، بايد هفت سال ديگر خدمت كنى، تا او را به ازدواج تو در آورم، و او هفت سال
خدمت نمود و اين دختر را نيز به خانه خواهرش وارد كرد و اين سنّت، ميان مردم آن زمان جايز بوده است.«لابان» به هريك از دخترانش كنيزكى بخشيد، به ليّا كنيزكى به نام «زلفا» و به راحيل كنيزى به نام
«بلهه» هديه داد و سپس هر يك از اين دو دختر، كنيزك خويش را به يعقوببخشيدند و بدين ترتيب، يعقوب
داراى چهار همسر شد و از آنها صاحب دوازده پسرگرديد.پسرانش «روبيل» و «شمعون» و «لاوى» و «يهودا» و «ايساخر» و «زابليون» از همسر او، ليّا متولد شدند و
از همسرش راحيل، «يوسف» و «بنيامين». و از بلهه، پسرش «دان» و «نفتالى»، و از زلفا، دو پسر به نام
«جاد» و «اَشير» داشت.پس از گذشت بيست سال از اقامت يعقوب نزد دايىاش، از لابان خواهش كرد تا اجازه دهد وى به سوى
خانوادهاش برگردد و او نيز به وى اجازه داد. وقتى يعقوب به نزديكى سرزمين «كنعان» يعنى فلسطين
رسيد، اطلاع يافت كه برادرش «عيسو» با چهارصد نفر، آماده رويارويى با وى شده است.يعقوب بيمناك شد و
دعاى خير در حقّ او كرد و براى برادرش هديه بزرگى تدارك ديد و همراه مردانش نزد او فرستاد. وقتى عيسو
هديه برادر را ديد، از خود نرمى و ملايمت نشان داده و منطقه را به سود برادرش ترك كرد و رهسپار
كوههاى ساعير شد، ولى يعقوب پيش پدرش اسحاق آمد و در شهر «جدون» كه امروزه بدان شهر «الخليل» اطلاق
مىشود، نزد پدر اقامت گزيد.اسحاق(ع) 180 سال زندگى كرد و سپس در غارى كه پدرش ابراهيم(ع) در شهر الخليل در آن دفن شده بود، به خاك
سپرده شد.
أسباط
اسباط فرزندان دوازدهگانه يعقوب و يا نوههاى پسرى او بودهاند و به يك تن كه عبارت است از پسر ويا فرزند پسر (نوه پسرى)، سبط گويند.سبط در ميان يهوديان مانند، قبيله ميان اعراب است، و آنها كسانىاند كه به يك پدر و مادر
برمىگردند و هر يك از پسران يعقوب، پدر سبطى از أسباط بنى اسرائيل هستند. بنابراين كليّه بنى
اسرائيل، از فرزندان دوازدهگانه يعقوب(ع) به وجود آمدهاند و نبوّت در اين أسباط به گونهاى پديد
آمده كه ذيلاً از نظرتان مىگذرد.نبوت در سبط لاوى، در حضرت موسى و هارون و الياس و يسع و در سبط يهودا در حضرت داود و سليمان و زكريا و
يحيى و عيسى و در سبط بنيامين، در حضرت يونس(ع) پديدار گشته است.