فصل اوّل: ابراهيم(ع) و بتپرستى
نشو و نماى ابراهيم در سرزمين بابِل
اگر بين آنچه در سفر پيدايش تورات آمده و بين آنچه باستانشناسان كشف كردهاند، مقايسه كنيم، بهدست مىآيد كه دوران حضرت ابراهيم(ع) -چنانكه ساليانى قبل چنين تصور مىرفت، به هزاره دوم قبل از
ميلاد مسيح(ع) برنمىگردد، بلكه به قرن نوزدهم و يا بهتر بگوييم به قرن هفدهم(1) [قبل از ميلاد]
برمىگردد.شهر اوركلدانى محل پرورش و نشوونماى ابراهيم(ع)بود كه امروزه به «مُغير» معروف است و بين
نهرهاى دجله و فرات در دشت سمت جنوب واقع شده است.طبق آنچه از سفر پيدايش برمىآيد، ابراهيم(ع) با
پدرش به نزديكى شهر حاران در دورترين نقطه غربى بين النهرين كوچ كردند.منابع تاريخى عربى، زادگاه ابراهيم(ع) را بابل مىداند(2). ياقوت حَمَوى(3)، سرزمين بابِل را اين گونه
توصيف مىكند كه بين دجله و فرات واقع شده و همان منطقهاى است كه به آن سواد گفته مىشود.ولادت
ابراهيم(ع) نيز در دوران نمرود بن كنعان بن كوش بوده است. تاريخ ثابت كرده زمانى كه ابراهيم(ع) در عراق
مىزيست، در عراق تمدن بابِل، حكمفرما بودهاست.
ابراهيم و خدايان بابِل
اعتقادات بابِليان چه بود؟ شناخت اين معتقدات، ما را در فهم آيات قرآن كه بيانگر اعتقادات قومابراهيم(ع) است يارى خواهد داد.«بابِليان، خدايان زيادى داشتند.... به اين ترتيب كه هر شهرى خدايى داشت كه نگاهبان آن بود، و شهرهاى
بزرگ و روستاها، خدايان كوچكترى داشتند كه آنها را پرستيده و بدانان اظهار علاقه مىكردند. هر چند
به طور رسمى، همه در مقابل خداى بزرگترشان كرنش مىكردند، ولى پس از آنكه روشن شد خدايان كوچك
جلوه و يا صفات خدايانِ بزرگترند، رفته رفته تعداد خدايان اندك شد و بدين سان «مردوك» عنوان خداى
بابِل را، كه بزرگ خدايان بابل بود، گرفت.پادشاهان، نياز شديدى به آمرزش و بخشش خدايان داشتند، از اين رو براى آنها پرستشگاه و معبد ساخته و
اثاثيه و خوراك و شراب برايشان تهيه مىكردند»(4).در محيطى كه تعدّد خدايان بر آن حاكم بود و مجسمههايى براى پرستش در آنها نصبشده بود، خداوند،
أمر فوقالعاده مهم هدايت و ارشاد را به ابراهيم(ع)ارزانى داشت. آن حضرت با نظر صائب خويش و وحى
پروردگارش دريافت كه خداوند، يكتا بوده و هم اوست كه حاكم بر اين جهان هستى است. به همين منظور تصميم
گرفت به هدايت قوم خود قيام نموده و آنها را از قيد و بند خرافات برهاند.از اين رو، باب پند و اندرز را
برايشان گشود و آنها را از وضعيتى كه در آن به سر مىبردند نهى كرد. اين ماجرا را قرآن برايمان چنين
بازگو مىكند:وَلَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنّا بِهِ عالِمِينَ * إِذ قالَ لِأَبِيهِ
وَقَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِى أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ * قالُوا وَجَدْنا آباءَنا
لَها عابِدِينَ * قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآباؤُكُمْ فِى ضَلالٍ مُبِينٍ * قالُوا
أَجِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللّاعِبِينَ * قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمواتِ
وَالأَرضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ؛(5)ما پيش از اين ابراهيم را كاملاً به رشد و كمال خود رسانيديم و به شايستگى او بر اين مقام آگاهى
داشتيم، هنگامى كه با پدر (عمويش) و قوم خود گفت:اين مجسمههاى بىروح و بتهاى بىاثر چيست كه شما
خود را در اسارت پرستش آنها قرار دادهايد، به ابراهيم پاسخ دادند:پدرانمان اين بتها را
مىپرستيدند.ابراهيم گفت: شما و پدرانتان سخت در گمراهى هستيد.آنها به ابراهيم گفتند:آيا تو دليلى
بر حقانيّت خود دارى يا ما را به بازى گرفتهاى؟ وى پاسخ داد: خداى شما، همان خدايى است كه آفريننده
زمين و آسمان است و من گواه براين امر هستم.