معبودهاى متعدد، بهتر است يا يگانگى و پرستش خداى بىهمتا؟تعدّد خدايان، عقل و انديشه آدمى را مشوّش ساخته و آن را در وادى خرافات و آداب و رسوم وهمى و خيالى
قرار داده، به سقوط مىكشاند، همان گونه كه انسانها در اثر اينكه هر گروهى، خدايى براى پرستش
خود داشتند كه بإ؛هه خداى گروه ديگر، تفاوت داشت، پراكنده و متفرق شدند، در حالى كه يگانگى
خداوند، انسان را از بند خرافات، آزاد و ميان آرمانهاى جمعيتها، همبستگى ايجاد مىكند و آنها را
به يك هدف، كه همان اخلاص براى خداى يگانه و انجام اعمال شايسته است، ارتقا مىبخشد.سپس يوسف سخنش را ادامه داده و مىگويد: بتها و خدايانى را كه شما مىپرستيد، از مظاهر طبيعت است و
همه كرامات و قدرتهايى را كه بدانها اختصاص داديد، ساخته و پرداخته افكار و انديشه شماست كه آنها
را خدا ناميدهايد شما چگونه اشيايى را كه خود ساختهايد و دليل و برهانى بر خدايى آنها وجود
ندارد، پرستش مىكنيد، خدايى كه شايسته پرستش است، فقط خداى يگانه و بىهمتاست، و تنها پرستش او،
راه صحيحى است كه بايد بشر آن را بپيمايد، ولى بيشتر مردم در اثر جهل و گمراهى كه از ناحيه حاكمان بر
انديشه و افكارشان، گريبانگير آنها شده، از اين حقيقت آگاه نيستند.
وجود دو جنس مخالف در كنار هم
در ماجراى حضرت يوسف(ع) ترسيمى از شيفتگى زن به مرد و اصرارى پىدرپى كه زن براى رسيدن به خواسته وكامروايى خود انجام مىدهد به چشم مىخورد. زن آفريدهاى ضعيف است، ولى با فريفتن و گمراه ساختن
مرد، به صورت قدرتى غير قابل شكست، جلوهگر مىشود، اما علل و اسبابى كه سبب شد همسر عزيز مصر، يوسف
را بفريبد چه بود؟يكى از علتهايى كه مىتوان براى آن ذكر كرد اين است كه وجود هميشگى يوسف در كاخ،
در كنار آن زن و همنشينى با وى سبب شد كه آتش عشق و محبت يوسف در دل او شعلهور گردد. ازاينرو
مىبينيم كه زليخا به او علاقهمند شد و در پى فريفتن او بر مىآيد و خواستهاى را از او مىطلبد
كه هم بر يوسف و هم بر آن زن نارواست، و يوسف با عزّت و شرافت و ترسى كه از خداى خويش داشت، زير بار آن
گناه نرفت و بدان آلوده نگشت.بنابراين، تنها بودن مرد و زن، دور از نظارت و مراقبت خانواده و جامعه، زيانهايى را بهبار خواهد
آورد كه سرانجامى ناگوار در پى دارد و برآينده مرد و زن تأثير سوء و منفى خواهد گذاشت. به همين دليل،
اسلام از تنهايى مرد و زن بىآنكه فردى مانند پدر يا عمو يا دايى با آنها باشد، هشدار داده است.
درس پاكدامنى
در سرگذشت يوسف(ع) و پايدارى و استقامت آن حضرت در مقابل وسوسه و فريب، درسى آموزنده در عفت وپاكدامنى و چيرگى بر شهوات و پيروزى بر آنها وجود دارد كه بهترين الگو و سرمشق براى كسانى است كه در
پى عظمت و شوكت انسانىاند.غريزه جنسى، نيرويى بنيان كن است كه نامداران تاريخ و پادشاهان و فرماندهان ارتشهادر برابر آن به
زانو درآمدهاند، ولى پيروزى بر آن، كليد و رمز عظمت حقيقى است، بهويژه اگر در شرايط و زمينههاى
فريفتن، تهديداتى قرار داده شده باشد كه براى يوسف(ع) بهوجود آمد.آنگاه كه همسر زيباى وزير پادشاه با يوسف خلوت مىكند و عشوهگرى و طنازىهاى خود را بر او عرضه
مىدارد و از او مىخواهد تا به خواسته وى پاسخ مثبت داده و او را كامروا سازد، وضعيتى كه يوسف در آن
قرار داشت، مىطلبيد كه تسليم وى شود و با شور و اشتياق به خواستهاش لبيك گويد، چه اينكه يوسف در
عنفوان جوانى بود، دورانى كه نفس انسان در آن برهه، آكنده از عشق بوده و غريزه جنسى شعلهور است، و
از همه بالاتر، يوسف در خانه آن زن و تحت قدرت و نفوذ و خشم اوست، به گونهاى كه اگر تسليم وى نشود از
آزار و شكنجه او بيمناك است، بنابراين، دو انگيزه ميل و ترس در يوسف جمع است.و ازسويى يوسف پروايى
نداشت كه آن زن اين بهتان را بدو نسبت دهد؛ زيرا اين زن بود كه از يوسف درخواست اين عمل را كرد وبدان
تمايل نشان داد و درها را بست و موانع را برطرف ساخت. از اين گذشته، يوسف غلام او بود و با وى آمد و شد
مىكرد و نشست و برخاست داشت، و كسى وى را براين كار توبيخ و ملامت نمىكرد، و اين همنشينى بر اُنس و
علاقه آن زن مىافزود و از بزرگترين انگيزههاى تسليم شدن، در برابر خواسته وى بود، ولى يوسف
درمقابل همه اين امور دست ردّ بر س
ينه او زد و با بزرگى و مجد و شرف و اخلاص و وفادارى به شوهر آن زن، حاضر نشد به وى خيانت ورزد، از اين
رو فرمود: «مَعاذَ اللّه إنّه رَبِّى أحْسَنَ مَثْواىَ».