یکصد موضوع، پانصد داستان

علی اکبر صداقت

نسخه متنی -صفحه : 259/ 137
نمايش فراداده

2 - عدالت بين فرزندان

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

زنى با دو فرزند كوچك خود وارد خانه عايشه همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله شد. عايشه سه دانه خرما به مادر بچه ها داد. او به هر يك از آنها يك دانه خرما داد و خرماى سوم را نصف و به هر يك نيم از آن داد.

وقتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به منزل آمد، عايشه جريان را براى پيامبر صلى الله عليه و آله تعريف كرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آيا از عمل آن زن تعجب كردى ؟

خداوند متعال به سبب مساوات و عدالتش او را به بهشت مى برد.

و نقل شده كه پدرى با دو فرزند خود شرفياب محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله شد. يكى از فرزندان خود را بوسيد و به فرزند ديگر اعتنا نكرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله اين رفتار نادرست را مشاهده نمود و فرمود:

چرا با فرزندان خود به طور مساوى رفتار نمى كنى ؟(495)

3 - لباس سرخ

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

يكى از زهاد به نزد منصور دوانيقى خليفه دوم عباسى آمد و او را پند و نصيحت مى داد، در اثناى نصحيت گفت :

وقتى در سفرهاى خود به كشور چين رفتم ، پادشاه عادلى آنجا بود. روزى به مرضى مبتلا شد و قوه شنوائى او كم شد.

وزيران خود را حاضر كرد و گفت :

دچار مرض مشكلى شده ام و قوه شنوائى را از دست داده ام ، و زار زار بگريست .

گفتند: اگر قوه شنوائى ضعيف شده خداوند به بركت عدل و انصاف پادشاه را عمر دراز دهد.

پادشاه گفت :

شما در اشتباهيد و فكر شما از حقيقت دور افتاده است ، من بر حس شنوائى نمى گريم ، كه خردمند داند كه عاقبت وجود جمله اعضاء فانى خواهند شد، من بر آن مى گريم كه اگر مظلومى استغاثه و فرياد كند و داد طلب كند، من آواز او نشنوم و در انصاف او سعى نتوانم نمود.

پس امر كرد تا در همه شهرها كه هركس مظلوم واقع شد لباسى سرخ بپوشد، تا از دور ماءموران شاه بدانند مظلوم است و به دادش ‍ برسند(496).

4 - مساوات در غنائم

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

چون جنگ حنين به پايان رسيد و غنائم تقسيم شد، عده اى از اعراب كه در آن جنگ حاضر بودند و هنوز ايمان نداشتند، پيش روى پيامبر صلى الله عليه و آله مى دويدند و مى گفتند:

يا رسول الله ما را نيز بهره اى ببخش . چنان ازدحام كردند كه پيامبر صلى الله عليه و آله به درختى پناهنده شد و آنها عباى را از دوش مباركش كشيدند.

فرمود: عبايم را بدهيد، به خدائى كه جانم در دست اوست اگر به اندازه درختها بر روى زمين شتر و گاو و گوسفند در اختيار من باشد بين شما تقسيم مى كنم .

در اين هنگام مويى از كوهان شتر چيده و فرمود:

به خدا سوگند از غنائم شما به مقدار اين مو اضافه بر خمس تصرف نمى كنم و آن را نيز به شما مى دهم . شما هم از غنيمت چيزى خيانت نكنيد اگر چه به اندازه سوزن يا نخى باشد، زيرا دزدى در غنيمت باعث ننگ و آتش جهنم است .

مردى از انصار برخاست و رشته بافته اى آورد، و عرض كرد:

من اين نخ را برداشتم كه جل (پالان ) شتر خود را بدوزم !

فرمود آنچه از اين نخ حق من است به تو بخشيدم . مرد انصارى گفت اگر وضع چنين دقيق و دشوار است احتياج به اين رشته ندارم و رشته بافته را بر زمين انداخت .(497)