بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
يكى از ويژگيهاى عرفانى پيامبر صلى الله عليه و آله ماءنوس بودن با قرآن بود. سعد بن هشام گويد:
نزد عايشه همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتم و از اخلاق آن حضرت پرسيدم ؛ او بمن گفت :
آيا قرآن مى خوانى ؟
گفتم : آرى ، اخلاق رسول خدا (مطابق ) قرآن است .
آهنگ صداى رسول خدا صلى الله عليه و آله چنان بود كه قرآن را از همه مردم زيباتر و دلرباتر مى خواند.
چنانكه انس بن مالك خدمتكار پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويد:
رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام خواندن قرآن ، آهنگ صدايش را مى كشيد.
ابن مسعود كه از كاتبان وحى بود، مى گويد يك روز رسول خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: مقدارى قرآن بخوان تا من گوش كنم .
من سوره مباركه نساء را مى خواندم تا رسيدم به آيه 41 و كيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنا بك على هؤ لاء شهيدا :
چگونه باشد آن هنگام كه از هر امتى گواهى آريم و تو را براى اين امت بگواهى خواهيم .
همين كه اين آيه قرائت شد، ديدم چشمان رسول خدا صلى الله عليه و آله پر از اشك شد، سپس فرمود:
(ديگر بس است )(616).
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
احمد بن طولون يكى از پادشاهان مصر بود. وقتى كه از دنيا رفت از طرف حكومت وقت ، يك قارى قرآن را با حقوق زيادى اجير كردند تا روى قبر سلطان قرآن بخواند. روزى خبر آوردند كه قارى ، ناپديد شده و معلوم نيست به كجا رفته !
پس از جست و جوى زياد او را پيدا كردند و پرسيدند:
چرا فرار كرديد؟
جراءت نمى كرد جواب بدهد، فقط مى گفت :
من ديگر قرآن نمى خوانم .
گفتند: اگر حقوق شما كم است دو برابر اين مبلغ را به تو مى دهم !
گفت : اگر چند برابر هم بدهيد نمى پذيرم .
گفتند: دست از تو بر نمى داريم تا دليل اين مساءله روشن شود.
گفت : چند شب قبل صاحب قبر احمد بن طولون به من اعتراض كرد كه چرا بر سر قبرم قرآن مى خوانى ؟
گفتم : مرا اين جا آورده اند كه برايت قرآن بخوانم تا خير و ثوابى به تو برسد.
گفت :
نه تنها ثوابى از قرائت قرآن به من نمى رسد، بلكه هر آيه اى كه مى خوانى آتشى بر آتش من افزوده مى شود، به من مى گويند:
مى شنوى ؟
چرا در دنيا به قرآن عمل نمى كردى ؟ بنابراين مرا از خواندن قرآن براى آن پادشاه بى تقوا معاف كنيد(617).
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
در صفين چون موقعيت شاميان بخطر افتاد و معاويه احساس شكست نمود، با عمروعاص به مشورت پرداخت كه چه كند تا از شكست حتمى نجات يابد.
عمروعاص پيشنهاد داد:
هر كه قرآنى دارد بالاى نيزه بلند كند و مردم عراق را به حكومت قرآن بخوانيد.
ابوطفيل از اصحاب امام مى گويد:
صبح ليلة الهرير مشاهده كرديم كه جلو سپاهيان شام چيزهائى شبيه پرچم ديده مى شود. چون هوا روشن شد، ملاحظه كرديم كه قرآنها را روى نيزه بسته اند، و قرآن بزرگ مسجد شام را روى سه نيزه نصب كرده و ده نفر آن را بلند مى كنند، و در هر يك از پنج قسمت لشكر صد قرآن و مجموعا پانصد قرآن را در بالاى نيزه ها مقابل سپاه عراق قرار دادند و چنين شعار مى دادند:
خدا را خدا را درباره دينتان اين كتاب خدا است حاكم ميان ما و شما(618).
امام على عليه السلام فرمود:
خدايا تو مى دانى كه هدف اينها قرآن نيست ، تو خود ميان ما و اينها حكم كن كه تو حاكم بر حقى .
عمل مردم شام موجب شد كه در ميان اصحاب امام اختلاف ايجاد شد، دسته اى ساده انديش گفتند:
ديگر براى ما جنگيدن جايز نيست ، كه اينها ما را به كتاب خدا مى خوانند.
دسته ديگر گفتند:
كار معاويه حيله است و نبايد فريب خورد. اين اختلاف سبب گرديد كه معاويه از جنگ خلاص شد و به مقصود خود رسيد(619).