بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
( سعيد بن جبير ) از ارادتمندان ثابت قدم امام سجاد عليه السلام بود، و به همين علت حجاج سفاك كه قريب بيست سال از طرف بنى اميه و بنى مروان بر شهرهاى كوفه و عراق و ايران حكمران بوده و با سنگدلى كه داشته حدود ( صد و بيست هزار نفر را كشته ) بود كه از كشته گان سادات و دوستداران على عليه السلام از كميل بن زياد، قنبر غلام على عليه السلام و سعيد بن جبير را مى توان نام برد.
حجاج كه از ايمان و عقيده اش آگاه بود دستور داد او را تعقيب كنند و دستگير نمايند. او اول به اصفهان رفت ، حجاج متوجه شد، و به حكمران اصفهان نوشت او را دستگير كند. حكمران به وى احترام كرد و گفت :
زود از اصفهان به جاى امنى بيرون رود. سپس به حوالى قم و بعد به آذربايجان رفت چون توقفش طولانى شد).
به عراق آمد و در لشگر ( عبدالرحمان بن محمد ) كه بر ضد حجاج قيام كرده بود شركت جست .
عبدالرحمان شكست خورد و سعيد به مكه فرار كرد و به طور ناشناس در جوار خانه خدا اقامت گزيد.
در آن زمان ( خالد بن عبدالله قصرى ) كه مردى بى رحم بود از طرف خليفه وليد بن عبدالملك حاكم مكه بود وليد به خالد نوشت :
مردان نامى عراق را كه در مكه پنهان شده اند دستگير كن و نزد حجاج بفرست .
حاكم مكه سعيد را دستگير و به كوفه فرستاد. حجاج در شهر واسط نزديكى بغداد بود و سعيد را به نزدش بردند.
حجاج سؤ الاتى از سعيد درباره نامش و پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و ابوبكر و عمر و عثمان و... كرد حجاج گفت :
تو را چگونه به قتل برسانم ؟
فرمود: هر طور امروز مرا بكشى فرداى قيامت به همان گونه كيفر مى بينى .
حجاج گفت : مى خواهم ترا عفو كنم ؟
فرمود: اگر عفو از جانب خداست مى خواهم ، ولى از تو نمى خواهم .
حجاج به جلاد دستور داد سعيد را در جلويش سر ببرد. سعيد با اينكه دستهايش از پشت بسته بود اين آيه را تلاوت نمود ( من روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را آفريده ، من به او ايمان دارم و از مشركان نيستم . ) (121)
حجاج گفت : روى او را از سمت قبله به جانب ديگر بگردانيد، چون چنين كردند اين آيه بخواند ( هرجا روى بگردانيد باز به سوى خداست ) .(122)
حجاج گفت : او را به رو بخوابانيد، چون چنين كردند اين آيه بخواند ( شما را از خاك آفريديم و به خاك بازگردانيم و بار ديگر از خاك بيرون مى آوريم . ) (123)
حجاج گفت : معطل نشويد، زودتر او را بكشيد؛ سعيد شهادتين گفت و فرمود: خدايا به حجاج بعد از من مهلت نده تا كى را بكشد، و جلاد سر سعيد (چهل ساله ) را از تن جدا كرد.
بعد از شهادت اين مظهر كامل ايمان ، حال حجاج دگرگون و دچار اختلال حواس گرديد و پانزده شب بيشتر زنده نبود. و هنگام مرگ گاهى بى هوش و زمانى به هوش مى آمد و پى در پى مى گفت :
مرا با سعيد بن جبير چكار بود؟(124)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
براى ايمان ده درجه است و ( سلمان فارسى ) در درجه دهم ايمان قرار داشت ؛ و عالم به غيب و منايا (تعبير خواب ) و بلايا و علم انساب بوده و از تحفه اى بهشتى در دنيا ميل كرده بود پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر وقت جبرئيل نازل مى شد از جانب خدا مى فرمود: سلام مرا به سلمان برسان .
براى ذكر نمونه از مقام ايمانى كمالات او از ديدار ابوذر از سلمان نقل مى كنيم :
وقتى جناب ( ابوذر ) بر سلمان وارد شد، در حالى كه ديگى روى آتش گذاشته بود، ساعتى باهم نشستند و حديث مى كردند؛ ناگاه ديگ از روى سه پايه غلطيد و سرنگون شد و چيزى از آن نريخت .
سلمان آن را برداشت و به جاى خود گذاشت ، و باز زمانى نگذشت كه دوباره سرنگون شد و چيزى از آن نريخت ، ديگر باره سلمان آن را برداشت و به جاى خود گذاشت .
ابوذر وحشت زده از نزد سلمان بيرون شد و به فكر بود كه در راه اميرالمؤ منين عليه السلام را ملاقات كرد و حكايت ديگ را نقل كرد.
حضرت فرمود: اى ابوذر اگر سلمان خبر دهد ترا به آنچه مى داند، هر آينه خواهى گفت :
( رحم الله قالت سلمان : خدا قاتل سلمان را رحمت كند ) اى ابوذر سلمان باب الله در زمين است ، هر كه معرفت به حال او داشته باشد مؤ من است و هر كه انكار او كند كافر است ، سلمان از ما اهل بيت عليه السلام است .(125)