1- حارثه - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1- حارثه

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز صبح را با مردم گزارد، سپس در مسجد نگاهش به جوانى (حارثه بن
مالك انصارى) افتاد كه چرت مى زد و سرش پايين مى افتاد.
رنگش زرد بود و تنش لاغر و چشمانش به گودى فرو رفته بود.

فرمود:


حالت چطور است ؟

عرض كرد:
مؤ من حقيقى
ام .

فرمود:

هر چيزى را حقيقتى است ، حقيقت گفتار تو چيست ؟

گفت :
يا رسول الله صلى الله عليه و آله به دنيا
بى رغبت شده ام ، شب را بيدارم و روزهاى گرم را (در اثر روزه ) تشنگى مى كشم ؛ گويا عرش پروردگار را مى
نگرم كه براى حساب گسترده گشته ؛ و گويا اهل بهشت را مى بينم كه در ميان بهشت يكديگر را ملاقات مى
كنند، و ناله اهل دوزخ را در ميان دوزخ مى شنوم !

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:


اين بنده اى است كه خدا دلش را نورانى فرموده ؛ بصيرت يافتى ثابت
قدم باش .

عرض كرد:
يا رسول الله از خدا بخواه كه شهادت در ركابت را به من روزى كند!

فرمود:


خدايا به حارثه شهادت
روزى كن . چند روزى نگذشت كه پيامبرى لشگرى را براى جنگ فرستاد و حارثه را در آن جنگ هم فرستاد. او به
ميدان جنگ رفت و نه نفر كشت و خود هم (دهمين ) نفر از مسلمانان بود كه شربت شهادت نوشيد.(116)

2- جوانمردى و ايمان

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

شاگردان و ياران امام صادق عليه السلام به گرد او حلقه زده بودند. اما از يكى از يارانش پرسيد:

به چه
كسى ( فتى ) ( جوان ) مى گويند؟

او در پاسخ عرض كرد:

آن كسى كه در سن جوانى است .

فرمود:


با اينكه اصحاب كهف در سنين پيرى بودند خداوند آنها را به خاطر ايمانى كه داشتند با عنوان
( جوان ) ياد كرده است در آيه 10 سوره كهف مى فرمايد:

( ياد آور زمانى را كه اين گروه جوانان به غار پناه بردند ) (117)

آنگاه در پايان حضرت فرمود:


(118)

( هركس به خدا ايمان داشته باشد و تقوا پيشه كند، جوان (مرد) است . ) (119)

3- مراتب ايمان

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

امام صادق عليه السلام به مرد ( سراج ) ( زين ساز ) كه خدمتگزارش ‍ بود فرمود:


بعضى از مسلمين
داراى يك سهم از ايمان و بعضى داراى دو سهم و بعضى سه و بعضى هفت سهم هستند سزاوار نيست بر شخصى كه يك
سهم از ايمان را داراست بار كنند و وادار كنند آنچه آن كس دو سهم از ايمان را دارد؛ و آنكه دو سهم
ايمان دارد سه سهم بر او بار كنند؟

فرمود:


برايت مثالى بزنم ، مردى بود كه همسايه اى نصرانى داشت و او را به اسلام دعوت نمود او اجابت
كرد و مسلمان شد.

چون سحر شد درب خانه اش آمد و در زد، گفت :
كيستى ؟

گفت :

من فلانى هستم ، وضو بگير و لباس بپوش برويم
براى نماز پس تازه مسلمان وضو گرفت و لباس پوشيد و براى نماز حاضر گشت هر دو نماز بسيار خواندند، پس
از آن نماز صبح خواندند و صبر كردند تا صبح روشن شد.

( نصرانى ) خواست منزل برود آن مرد به او گفت :
كجا مى روى روز كوتاه است و الان ظهر است نماز ظهر
بخوانيم .

پس نشست تا نماز ظهر را خواند، خواست برود گفت :

نماز عصر نزديك است صبر كرد و نماز عصر را خواند،
خواست برود گفت :

نماز مغرب را هم بخوان و اين وقتش كوتاه است ، پس او را نگه داشت و نماز مغرب را نيز
خواند، باز خواست
برود گفت :

يك نماز ديگر باقى مانده ، صبر كن نماز عشا را بخوانيم ، پس ‍ نماز را خواندند و از يكديگر
جدا شدند.

چون سحر شد (مسلمان نا وارد) درب نصرانى تازه مسلمان را كوبيد.

گفت :
كيستى ؟

خود را معرفى كرد و گفت :

وضو بگير و لباس بپوش ، برويم نماز بگذاريم !

تازه مسلمان گفت :

براى اين دينت شخصى را پيدا كن كه بيكارتر از من باشد؛ من مردى بينوا و داراى عيال و فرزندانم .

پس حضرت صادق عليه السلام فرمود:


او را به نصرانيت بازگردانيد و مانند اولش شد (او را در چنين فشارى
قرار داد كه از دين محكمى بيرونش ‍ آورد).(120)

/ 259