3- آرزوى شهادت
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم( عمرو بن جموح ) از قبيله خزرج و اهل مدينه و مردى داراى جود و بخشش بود. وقتى كه اقوامش براى باراول به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند، حضرت از رئيس قبيله سؤ ال كردند، آنها شخصى كه بخيل
بود به نام ( جد بن قيس ) را معرفى كردند.پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
رئيس شما عمرو بن جموح همان مرد سفيد اندام كه داراى موهاى فرفرى
بود، باشد او پايش لنگ بود، و به حكم قانون اسلامى ، از جهاد معاف بود. وقتى جنگ احد پيش آمد، او چهار
پسر داشت و پسرهايش سلاح پوشيدند. گفت :من هم بايد بيايم شهيد بشوم . پسرها مانع شدند و گفتند:پدر ما
مى روم ، تو در خانه بمان ، تو وظيفه ندارى .پيرمرد قبول نكرد، پسران رفتند فاميل را جمع كردند كه مانع او بشوند. هر چه گفتند:او گوش نكرد، او
نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت :من آرزوى شهادت دارم چرا بچه هايم نمى گذارند من به جهاد
بروم و در راه خدا شهيد بشوم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
اين مرد آرزوى شهادت دارد، بر او
واجب نيست ولى حرام هم نيست .خوشحال شد و مسلح به طرف جهاد رفت . پسرها در جنگ مراقب او بودند، ولى او بى پروا خودش را به قلب لشكر
مى زد تا بالاخره شهيد شد.و چون موقع رفتن به جهاد دعا كرد:خدايا مرا به خانه ام بازنگردان و شهادت نصيبم فرما، پيامبر صلى
الله عليه و آله فرمود:
دعايش مستجاب شد و او را در قبرستان شهداى احد دفن كردند.(58)
4- جعده به آرزويش نرسيد
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمامام حسن عليه السلام بسيار زيبا و حليم و داراى سخاوت و نسبت به خانواده رؤ ف و مهربان بود. چونمعاويه ده سال بعد از على عليه السلام با او از در كيد و دشمنى در آمد، و چند باز به امر او حضرت را
ضربت زدند ولى اثرى نداشت تصميم گرفت ، به وسيله زن امام حسن عليه السلام ( عده دختر اشعث بن قيس ) ،
او را با وعده هاى كاذب ، زهر بخوراند.معاويه به او گفت :اگر به حسن بن على عليه السلام زهر بدهى صد هزار درهم به تو مى دهم و ترا به ازدواج
پسرم يزيد در مى آورم . او به آرزوى پول و زن يزيد شدن ؛ زهرى كه معاويه از پادشاه روم گرفته بود به آن
داد كه در غذاى حضرت مخلوط كند.روزى امام حسن عليه السلام روزه دار بودند و آن روز بسيار گرم بود و تشنگى بر آن جناب اثر كرده بود در
وقت افطار جعده شربت شيرى براى حضرت آورد، كه زهر داخل آن كرده بود.چون حضرت بياشاميد، احساس مسموميت كرد و گفت :انالله و انا اليه راجعون ، پس حمد خدا كرد كه از اين
جهان فنى به جهان جاودانى خواهد رفت .سپس روى به جعده كرد و فرمود:
اى دشمن خدا مرا كشتى ، خدا ترا بكشد، به خدا سوگند بعد از من نصيبى
نخواهى داشت ، آن شخص ترا فريب داده ، خدا ترا و او را به عذاب خود خوار فرمايد.از حلم امام آنكه :وقتى امام حسين عليه السلام از برادر درباره قاتلش سؤ ال كرد، حاضر نشد اسم جعده
را به زبان بياورد.به روايتى دو روز (و به روايتى چهل روز ) زهر در وجود مبارك امام اثر كرد و در 28 صفر سال 50 هجرى در سن 48
از دنيا رحلت كردند.اما جعده به خاطر طمع به مال و زن يزيد شدن آرزويش را به گور برد؛ معاويه گفت :وقتى به حسن بن على عليه
السلام وفا نكرد چطور با يزيد وفا كند، و به وعده هايى كه به او داده بود عمل نكرد؛ و با خوارى و ذلت
از دنيا به درك واصل شد.(59)