1- فروش خانه با همسايه - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1- فروش خانه با همسايه

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

محمد بن جهم خانه اش را در معرض فروش گذاشت و قيمت سنگينى برايش قرار داد و آن پنجاه هزار درهم بود.

چون خريداران جمع شدند گفتند:

خانه ات را به چه قيمت مى فروشى ؟

گفت :
علاوه بر خانه ، حق همسايه ام
سعيد بن عاص را به چه مقدار از من خريدارى مى كنيد؟

گفتند:
مگر همسايگى خريد و فروش مى شود؟

گفت :
چگونه فروخته نشود، همسايه شخصى اگر از او چيزى بخواهند
عطا مى كند و اگر چيزى نخواهند خودش بدون سئوال بخشش مى كند، اگر بوى بدى مى كنى در حق تو نيكى مى كند!!

اين سخن به سعيد بن عاص رسيد خوشش آمد و صد هزار درهم براى وى فرستاد و گفت :

خانه ات را مفروش (822)

2- كافر و همسايه مومن

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

على بن يقطين گفت :

امام كاظم عليه السلام بمن فرمود:


در بنى اسرائيل مردم مومنى بود كه همسايه كافرى
داشت و اين كافر هميشه به مومن مهربانى و مدارا و خوبى مى كرد.

چون آن كافر مرد، خداوند برايش خانه از خاك مخصوص در آتش برزخ قرار داد كه او را از آتش جهنم برزخ حفظ
كند، و خداوند روزى به او مى رساند.

به كافر در برزخ گفته شده :

اين جايگاه اثر خوبيها و مهربانى كه به فلان همسايه مومن كردى ، خدا بتو
بخشيده است كه نمى سوزى (823)

3- تاءديب همسايه

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

مردى نزد پيامبر آمد و از اءذيت همسايه اش شكايت كرد.

پيامبر فرمود:

صبح جمعه اثاثيه خانه را ببر در
كوچه بگذار تا مردمى كه مى روند به نماز جمعه ببينند، هر گاه از تو علت را بپرسند، بگو از جهت اذيت
همسايه اين كار را كردم .

بدستور پيامبر آن فرد اثاثيه خانه را در كوچه گذاشت و همسايه فهميد؛ از او خواهش كه اثاثيه را درون
خانه ببرد، و گفت :

به خداى عهد مى كنم كه ديگر ترا اذيت ننمايم .(824)

4- چهل خانه

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

عمرو بن عكرمه گويد:

بر امام صادق عليه السلام وارد شدم عرض كردم :

همسايه ام مرا اذيت مى كند!

فرمود:
با او خوش رفتارى كن ، گفتم :

خدا او را رحمت نكند.

امام از من روى گردانيد! من نخواستم به اين شكل از حضرت جدا شوم ، عرضكردم آخر او به شكلهاى مختلف
اذيتم مى كند!

فرمود:

خيال مى كنى اگر در ظاهر با او دشمنى نمائى (و مقابله به مثل كنى ) مى توانى از او
انتقام بگيرى .

عرضكردم مى توانم ، فرمود:

همسايه تو از كسانى است كه از آنچه خدا به همسايه ها داده است حسادت مى
برد، اگر نعمتى براى كسى ببيند، اگر خانواده داشته باشد به آنها تعرض مى نمايد و آزار مى كند، و اگر
خانواده ندارد به خدمتكار او اذيت مى كند، اگر خدمتكار نداشته باشد شب بيدار بماند و روز به خشم
گذراند.

همانا مردى از انصار نزد پيامبر و عرضكرد:

خانه اى در فلان قبيله خريدم وليكن نزديكترين

همسايه ام كسى است كه به خيرش اميدوار نيستم و از شرش در امان نيستم . پيامبر امر كرد على عليه السلام
و سلمان و اباذر و يك نفر ديگر (مقداد) بروند در مسجد به آواز بلند بگويند:

هر كس همسايه اش از آزارش
ايمن نباشد ايمان ندارد پس آنها سه بار گفتند. سپس با دست اشاره كرد كه تا چهل خانه از چهار طرف
همسايه باشند.(825)

/ 259