2- ابوذر - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2- ابوذر

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

ابوذر فرمود:


آذوقه و پس انداز من در زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم هميشه يك من خرما بوده ، و
تا زنده ام از اين مقدار زياده نخواهم كرد.

عطاء گويد:
ابوذر را ديدم لباس كهنه اى به تن كرده و نماز مى خواند، گفتم :

ابوذر مگر لباس بهترى ندارى
؟

گفت :
اگر داشتم دربرم مى ديدى .

گفتم :
مدتى ترا با دو جامه مى ديدم ، گفت به پسر برادرم كه محتاج تر از خودم بود دادم ، گفتم :

به خدا
تو خود محتاجى ، سر به آسمان بلند كرده و گفت :

آرى بار خدايا به آمرزش تو محتاجم .

سپس گفت :

مثل اينكه دنيا را خيلى مهم گرفته اى ، اين لباس كه در تن من مى بينى و لباس ديگرى كه مخصوص
مسجد است ، و چند بز براى دوشيدن و نان خورش دارم ، چارپائى دارم كه آذوقه ام را به آن حمل و نقل مى كنم
، و زنى دارم كه مرا از زحمت تهيه غذا آسوده مى كند، چه نعمتى برتر از آن كه من دارم ؟

به ابوذر گفتند:

آيا ملكى تهيه نمى كنى چنانكه فلان كس و فلانى تهيه كرده اند؟

گفت :
مى خواهم چه كنم براى اينكه آقا و ارباب شوم ، هر روزى يك شربت از آب با شير و هفته اى يك پيمانه
گندم مرا كفايت مى كند.(191)

3- به بى تقوا نبايد اعتماد كرد

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

( اسماعيل ) فرزند بزرگ امام صادق عليه السلام مقدارى پول نقد داشت ، اطلاع پيدا كرد كه مردى قريشى
از اهل مدينه عازم سفر به كشور يمن است ، خواست مقدارى پول به او بدهد تا اجناس تجارتى يا سوغاتى
برايش خريدارى كند.

با پدرش امام صادق عليه السلام مشورت كرد، حضرت فرمود:

او شراب خوار است ؟

گفت :
مردم مى گويند اما از
كجا كه حرف مردم درست باشد!

حضرت فرمود:


صلاح نيست به او پول بدهى .

اما اسماعيل تمام پول را به آن مرد داد تا برايش از ( يمن ) جنس ‍ بخرد.
مرد قريشى به مسافرت رفت و تمام پول او را از بين برد. موقع حج حضرت و اسماعيل هر دو به حج رفتند،
اسماعيل در طواف بود كه حضرت متوجه شد كه اسماعيل پيوسته از خدا مساءلت مى كند در مقابل از دست دادن
پولها، به او عوض دهد.

حضرت از وسط جمعيت خود را به اسماعيل رسانيد و با دست پشت شانه او را به نرمى فشرد و گفت :

فرزندم ، بى جهت از خدا چيزى مخواه ، تو بر خدا حقى ندارى ، نبايد بوى اعتماد مى كردى ، خود كرده را
تدبير نيست .

اسماعيل گفت :
مردم مى گفتند او شراب مى خورد من كه نديده بودم !

امام فرمود:


گفتار مؤ منين را به راستى
تلقى كنيد و بر شراب خوار اعتماد نكنيد و از دادن اموال به نادانان طبق قرآن بايد حذر كرد(192) كه
سفيهى بالاتر از شراب خوار سراغ دارى ؟

بعد فرمود:


پيشنهاد شراب خوار در ازدواج و وساطت را نبايد پذيرفت ، در مورد امانت نبايد او را امين
دانست كه اموال را حيف و ميل كند و چنين كسى حقى بر خدا ندارد تا از خدا جبران ضررهاى وارده را مطالبه
كند.(193)

/ 259