3- به قناعت ، نفس ذليل مى شود - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3- به قناعت ، نفس ذليل مى شود

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

يكى از علائم شخص قانع ، زهد و اكتفاء كردن به آنچه كه نفس را مهار كند، مى باشد.

اسود و علقمه گفتند:

بر حضرت على عليه السلام وارد شديم . در پيش آن با حضرت طبقى از ليف خرما بود، كه در آن دو گرده نان
جوين بود و نخاله آرد جو بر روى نانها آشكار ديده مى شد.

حضرت نانها را برداشت و بر روى زانوى خود گذاشتند تا شكسته شد و بعد با نمك ميل فرمود.

به فضه خادمه
گفتيم :

چه مى شد اگر نخاله اين آرد را براى حضرت مى گرفتى ؟

فضه گفت :

نان گوارا را على عليه السلام بخورد گناهش بر گردن من مى باشد.

در اين هنگام اميرالمؤ منين
عليه السلام تبسم فرمود و فرمود:


من خودم دستور داده ام نخاله اش را نگيرد!

گفتيم :
براى چه يا على ، فرمود:

زيرا اينطور نفسم بهتر ذليل (و قانع ) مى شود، و مؤ منان از من پيروى
خواهند كرد تا وقتى كه به اصحاب ملحق شوم .(634)

4- غذاى خود يا سلطان

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

سعدى در گلستان در فضيلت قناعت قريب بيست و چهار حكايت نقل نموده است كه آخرين آنها حكايت عابدى است
كه با خوردن غذاى سلطان ، صفت پارسائى و قناعت را رها و به آزمندى دلبسته شد.

سعدى گويد:

عابد پارسايى ، غارنشين شده بود و در آنجا دور از جهانيان ، به عبادت به سر مى برد و به
شاهان و ثروتمندان به ديده تحقير مى نگريست و به رزق و برق دنيا اعتنائى نداشت .

يكى از شاهان آن سامان براى آن عابد چنين پيام داد:

(از بزرگوارى خوى نيك مردان توقع و انتظار دارم ،
مهمان ما بشوند و با شكستن پاره نانى از سفره ما با ما همدم گردند).

عابد فريب خورد و دعوت او را جواب مثبت داد و در كنار سفره شام آمد و از غذاى او خورد، تا سنت را بعمل
آورده باشد.

فردا شاه براى عذر خواهى و تشكر خود به سوى غار عابد روانه شد. عابد همين كه شاه را ديد به احترام او
برخاست و او را كنارش نشانيد و او را ستود، پس شاه خداحافظى كرد و رفت !!

بعضى از ياران عابد از روى اعتراض گفتند چرا آن همه در برابر شاه كوچكى كردى و بر خلاف سنت عابدان
وارسته اظهار علاقه به او كردى ؟

گفت :
مگر نشنيده ايد كه گفته اند:

به كنار سفره هر كسى بنشينى بر تو
لازم شود كه به چاكرى او برخيزى و حق نمك را ادا كنى !(635)

5- سيره قانعان

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

بعضى دستشان به جائى كه رسيد خود را فراموش كرده و تا حد امكان استفاده و براى خود و فرزندان نشان
باقى مى گذارند.

اما شيخ انصارى وقتى كه بعد از صاحب جواهر(ره )، مرجع كل مى شود (آن روزى كه مى ميرد، با آن ساعتى كه به
صورت يك طلبه فقير دزفولى وارد نجف شده است ، فرقى نكرده است ).

وقتى كه خانه او را نگاه مى كنند مانند فقيرترين مردم زندگى مى كنند. با آنكه در هر سال بيشتر از صد
هزار تومان (كه با پول حالا صدها ميليون تومان مى رسد) وجوهات براى او مى آورند به كمترين وجه براى
خود قناعت مى كرد و وقتى مرد، هفده تومان پول داشت ، كه همان مقدار هم مقروض ‍ بود. حتى بازماندگانش
قدرت برپايى مراسم فاتحه و عزادارى نداشتند، و يكى از بندگان خدا كه داراى ثروت بود، شش شبانه روز
براى او مراسم و مجلس ختم و فاتحه بر پا كرد.

پرهيز او از حرص و اكتفا به حداقل باعث شد كه وقتى وكيل ايشان در بغداد به نجف مى آيد و مى خواهد جهيزه
براى عروسى دختر شيخ را عهده دار شود، شيخ به او اجازه نداد و با يك جهيزيه بسيارى معمولى و ناچيز
عروسى دختر را با برادر زاده اش بنام شيخ محمد انصارى ترتيب داد(636)

/ 259