5- متوكل - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

5- متوكل

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

از بدترين ( خلفاء بنى عباس متوكل ) بود كه در ايذاء نسبت به امام هادى و سادات و شيعيان و قبر امام
حسين عليه السلام و زوار قبرش كمال ستم را روا داشت .

فرماندار مدينه به نام ( عبدالله بن محمد ) به دستور متوكل آن قدر امام هادى را اذيت و اهانت كرد تا
حضرت مجبور شدند نامه اى به متوكل بنويسند.

بعد از مدتى متوكل به زور امام را از مدينه به سامراء انتقال داد و سپس ‍ مشغول به آزار حضرت شد شبى
متوكل سعيد دربان خود را طلبيد و گفت :

نصف شب نردبان بگذار وارد خانه امام شويد و تفتيش كنيد اگر
اسلحه و اموالى دارد بگيرد.

بر اثر سعايت ، متوكل جماعتى از تركان را فرستاد تا به خانه امام هجوم بياورند و هر چه يافتند بگيرند
و امام را به مجلسش بياورند. وقتى امام را به مجلس متوكل آوردند مشغول شراب خوردن بود و به حضرت شراب
تعارف كرد و بعد گفت :

برايم شعر بخوان ... .

و بار ديگر حضرت را حاضر به مجلس خود كرده و دستور داد ( چهار نفر غلام خزر جلفى ) (111) بر امام شمشير
زدند اما امام با قدرت امامت و معجزه اين بليه را از خود دفع كردند.

در سال 237 متوكل امر كرد قبر امام حسين را خراب كنند و خانه هاى اطراف قبر را از بين ببرند و زراعت
كنند و منع كرد و گفت :

هر كسى به زيارت امام حسين بيايد دست و يا پاى او را ببرند!!

متوكل ( عمر بن فرج ) را فرماندار مكه و مدينه كرد و او به دستور متوكل ، مردم را از احسان به سادات
منع مى كرد به حدى كه مردم از ترس جان ، كمك به سادات نمى كردند؛ و چنان كار اولاد اميرالمؤ منين عليه
السلام سخت شده كه زنهاى علويه تمام لباسهاى ايشان كهنه و پاره شده بود و يك لباس سالم نداشتند كه
نماز در آن بخوانند مگر يك پيراهن كهنه برايشان باقى مانده بود.

هر گاه مى خواستند نماز بخوانند به نوبت يكى آن پيراهن را مى پوشيد نماز مى خواند بعد از نماز از تن
در مى آورد و ديگر براى نماز مى پوشيد. و به چرخ ريسى مشغول بودند آن قدر اين سختى و اذيت ادامه داشت
تا منتصر به دوستى اميرالمؤ منين پدر خود متوكل را با شمشير به قتل رساند(112)

4 :


ايمان

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( يا ايها الذين آمنوا امنوا بالله و رسوله و الكتاب
:
اى كسانى كه (به زبان ) ايمان آورده ايد (به دل ) بخدا و رسول و كتابش ‍ (قرآن ) ايمان آوريد ) (113)

قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

الايمان عقد بالقلب و نطق باللسان و عمل بالاركان
:
ايمان (معجونى از) اعتقاد قلبى و گفتنش به زبان و عمل بوسيله جوارح است ) .(114)

شرح كوتاه

مؤ منين در درجات مختلف ايمانى هستند، ايمان كه داراى چهار ركن توكل و تفويض و رضا و تسليم است اگر
كسى دارنده اين اركان باشد صاحب سكينه و آرامش ، و ايمانش مستقر است .

و آنهائى كه داراى اعتقادى ضعيف و به زبان مدعى آن هستند و در امتحانات الهى كلمات كفرآميزى مى
گويند، و كارهاى خلاف انجام مى دهند، ايمانشان غير مستقر است مگر نفرمود:


(115) ( خدا دنيا را به دوست و
دشمن مى دهد اما ايمان را به برگزيدگان از خلق خود عنايت مى كند ) لذا عدد اهل ايمان واقعى و كامل در
هميشه تاريخ بسيار كم بودند كه بردبارى وزير شاه و خرد امير لشگر آنها بوده است .

/ 259