4- ايمان سعيد بن جبير - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4- ايمان سعيد بن جبير

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

( سعيد بن جبير ) از ارادتمندان ثابت قدم امام سجاد عليه السلام بود، و به همين علت حجاج سفاك كه
قريب بيست سال از طرف بنى اميه و بنى مروان بر شهرهاى كوفه و عراق و ايران حكمران بوده و با سنگدلى كه
داشته حدود ( صد و بيست هزار نفر را كشته ) بود كه از كشته گان سادات و دوستداران على عليه السلام از
كميل بن زياد، قنبر غلام على عليه السلام و سعيد بن جبير را مى توان نام برد.

حجاج كه از ايمان و عقيده اش آگاه بود دستور داد او را تعقيب كنند و دستگير نمايند.
او اول به اصفهان رفت ، حجاج متوجه شد، و به حكمران اصفهان نوشت او را دستگير كند. حكمران به وى
احترام كرد و گفت :

زود از اصفهان به جاى امنى بيرون رود. سپس به حوالى قم و بعد به آذربايجان رفت چون
توقفش ‍ طولانى شد).

به عراق آمد و در لشگر ( عبدالرحمان بن محمد ) كه بر ضد حجاج قيام كرده بود شركت جست .

عبدالرحمان شكست خورد و سعيد به مكه فرار كرد و به طور ناشناس در جوار خانه خدا اقامت گزيد.

در آن زمان ( خالد بن عبدالله قصرى ) كه مردى بى رحم بود از طرف خليفه وليد بن عبدالملك حاكم مكه بود
وليد به خالد نوشت :

مردان نامى عراق را كه در مكه پنهان شده اند دستگير كن و نزد حجاج بفرست .

حاكم مكه سعيد را دستگير و به كوفه فرستاد. حجاج در شهر واسط نزديكى بغداد بود و سعيد را به نزدش
بردند.

حجاج سؤ الاتى از سعيد درباره نامش و پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و ابوبكر و عمر و
عثمان و... كرد حجاج گفت :

تو را چگونه به قتل برسانم ؟

فرمود:


هر طور امروز مرا بكشى فرداى قيامت به
همان گونه كيفر مى بينى .

حجاج گفت :
مى خواهم ترا عفو كنم ؟

فرمود:


اگر عفو از جانب خداست مى خواهم ، ولى از تو نمى خواهم .

حجاج به جلاد دستور داد سعيد را در جلويش سر ببرد. سعيد با اينكه دستهايش از پشت بسته بود اين آيه را
تلاوت نمود ( من روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را آفريده ، من به او ايمان دارم و
از مشركان نيستم . ) (121)

حجاج گفت :
روى او را از سمت قبله به جانب ديگر بگردانيد، چون چنين كردند اين آيه بخواند ( هرجا روى
بگردانيد باز به سوى خداست ) .(122)

حجاج گفت :
او را به رو بخوابانيد، چون چنين كردند اين آيه بخواند ( شما را از خاك آفريديم و به خاك
بازگردانيم و بار ديگر از خاك بيرون مى آوريم . ) (123)

حجاج گفت :
معطل نشويد، زودتر او را بكشيد؛ سعيد شهادتين گفت و فرمود:


خدايا به حجاج بعد از من مهلت
نده تا كى را بكشد، و جلاد سر سعيد (چهل ساله ) را از تن جدا كرد.

بعد از شهادت اين مظهر كامل ايمان ، حال حجاج دگرگون و دچار اختلال حواس گرديد و پانزده شب بيشتر
زنده نبود. و هنگام مرگ گاهى بى هوش و زمانى به هوش مى آمد و پى در پى مى گفت :

مرا با سعيد بن جبير چكار
بود؟(124)

5- سلمان فارسى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

براى ايمان ده درجه است و ( سلمان فارسى ) در درجه دهم ايمان قرار داشت ؛ و عالم به غيب و منايا
(تعبير خواب ) و بلايا و علم انساب بوده و از تحفه اى بهشتى در دنيا ميل كرده بود پيامبر صلى الله عليه
و آله فرمود:


هر وقت جبرئيل نازل مى شد از جانب خدا مى فرمود:


سلام مرا به سلمان برسان .

براى ذكر نمونه از مقام ايمانى كمالات او از ديدار ابوذر از سلمان نقل مى كنيم :

وقتى جناب ( ابوذر )
بر سلمان وارد شد، در حالى كه ديگى روى آتش گذاشته بود، ساعتى باهم نشستند و حديث مى كردند؛ ناگاه
ديگ از روى سه پايه غلطيد و سرنگون شد و چيزى از آن نريخت .

سلمان آن را برداشت و به جاى خود گذاشت ، و باز زمانى نگذشت كه دوباره سرنگون شد و چيزى از آن نريخت ،
ديگر باره سلمان آن را برداشت و به جاى خود گذاشت .

ابوذر وحشت زده از نزد سلمان بيرون شد و به فكر بود كه در راه اميرالمؤ منين عليه السلام را ملاقات
كرد و حكايت ديگ را نقل كرد.

حضرت فرمود:
اى ابوذر اگر سلمان خبر دهد ترا به آنچه مى داند، هر آينه خواهى گفت :

( رحم الله قالت
سلمان :
خدا قاتل سلمان را رحمت كند ) اى ابوذر سلمان باب الله در زمين است ، هر كه معرفت به حال او
داشته باشد مؤ من است و هر كه انكار او كند كافر است ، سلمان از ما اهل بيت عليه السلام است .(125)

/ 259