5 - دعا براى مردگان
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمزنى از اهل عبادت به نام ( باهيه ) چون وفاتش نزديك شد سر به آسمان بلند كرد و گفت :اى خدائى كه گنجمن هستى ، بر تو اعتماد مى كنم هنگام موت مرا مخذول نكن و در قبرم از وحشتم نجات بده .چون از دنيا رفت پسرى داشت كه هر شب و روز جمعه مى آمد سر قبر مادر، قدرى قرآن و دعا مى خواند و طلب
مغفرت براى مادر خود و هم براى اهل قبرستان دعا مى كرد.شبى اين جوان مادرش را در خواب ديد و سلام كرد و عرض كرد:حال شما چطور است ؟گفت :
اى پسر جان از براى مرگ منتهاى سختى است و بحمدالله جايگاهم در برزخ جاى بسيار خوبى است . عرض
كرد:
مادر حاجتى دارى ؟ گفت :
آرى اى پسرم ، هميشه دعا و زيارت و قرائت قرآن برايم كن با آمدن تو نزد
قبرم در شب و روز جمعه شاد مى شوم ، وقتى كه تو مى آئى اموات به من مى گويند:باهيه پسر تو آمد، من و
امواتى كه كنار قبرم هستند به اين مژده شاد مى شويم .جوان مشغول به دعا و قرآن براى مادر و اموات ديگر شد. شبى در خواب ديدم ، جمعيت زيادى نزدم آمدند و
گفتم :
شما كيستيد؟ گفتند:
ما اهل قبرستان هستيم آمديم از تو به خاطر دعا و قرائت قرآن برايمان مى كنى
، تشكر نماييم ، اين عمل را ترك نكن (366)
4 :
دين
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمقال الله الحكيم :( فاءقم وجهك للذين حنيفا ) (روم :آيه 30).(اى پيامبر با همه پيروانت ) روى خود را به دين و آئين پاك اسلام كنيد.پيامبر صلى الله عليه و آله :اءلمستاءكل بدينه ، حظه من دينه ما ياءكله (367)آنكه بوسيله دينش شكم خود را پر مى كند حظش از دينش همين است.
شرح كوتاه
خداوند متاع دنيوى را به دوست و دشمن خود مى دهد، ولى دين خود را به دوستانش مى دهد، چه آنكه عموما رابر فطرت توحيد خود آفريد، و دين خاص خود را به افرادى مورد نظر داده است .مال و جان را بايد فداى دين خدا كرد؛ و به نشانه هاى دين مانند صدق گفتار، اداء امانت و وفاء بعهد و
حسن خلق و بردبارى مزين بود.حيف از آنان كه دين را به دنيا فروختند و آنرا سبك شمردند چنانكه بنام زاهد در مذهب ، به 689 ران خوشحال
و بنام عالم در دين ، عملى شايسته ندارند!
1 - دين مرد
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمحضرت على عليه السلام در محلى عبور مى كردند، گروهى از بچه ها را ديدند كه مشغول بازى هستند، ولى يكبچه در كنار ايستاده و غمگين و بازى نمى كند. نزدش رفت و پرسيد:
نام تو چيست ؟ گفت :
( مات الدين :
دين
مرد ) .امام سراغ اين راز نهفته گرفتند و از پدر اين كودك سؤ ال كردند! گفتند:
پدرش مرده و مادرش زنده است .امام مادر فرزند را خواست و علت اين نام را پرسيدند! مادر گفت :
در ايامى كه اين بچه در رحم من بود پدرش
به مسافرت رفت و پس از مدتى همسفران آمدند و گفتند:شوهر تو در مسافرت بيمار شد و از دنيا رفت ، از ما
خواهش كرد كه اگر بچه ام به دنيا آمد نام او را ( مات الدين ) بگذاريد.!!امام به اسم ( مردن دين ) ، پى به رمز و علت آن برد و اعلام كرد مردم در مسجد جمع شوند. سپس همسفران
پدر كودك را كه چهار نفر بودند خواست و يكى يكى را جداگانه سؤ الاتى نمود.به مردم فرمود:
هرگاه من صدائى به تكبير بلند كردم شما هم تكبير بگوئيد. از اولى راز قتل را جويا شد، و
او كه از اين سئوال ميخكوب شده بود گفت :
من فقط طناب را حاضر كردم . صداى تكبير امام بلند شد و مردم هم
تكبير گفتند.دومى هم گفت :من طناب را به گردنش بستم و ديگر تقصيرى ندارم ؛ سومى گفت :من چاقو را آوردم و چهارمى به
طور واضح جريان را شرح داد كه براى تصاحب اموال او، گروهى او را به قتل رسانديم . امام تكبير گفت و
مردم هم صدا به تكبير بلند كردند.امام اموال مسروقه را از آنها گرفت و به مادر بچه تحويل داد و آنها را سخت مجازات كرد، و بعد به مادر
فرزند فرمود:
اسم بچه را ( عاش الدين :
دين زنده است ) صدا بزنيد(368).