1 - امام عليه السلام و حاكم جن - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1 - امام عليه السلام و حاكم جن

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

روزى امام على عليه السلام در كوفه بالاى منبر مشغول خطبه خواندن بود كه ناگهان اژدهايى از جانب
منبر ظاهر شد و از پله هاى منبر بالا رفت تا به نزديك حضرت رسيد.

مردم ترسيدند و خواستند كه آن را از نزد حضرت دفع كنند. امام به مردم اشاره كردند كه كارى به او
نداشته باشند. اژدها وقتى به پله آخر رسيد حضرت كمى خود را خم كردند و اژدها گردنش را دراز و دهان به
نزديك گوش امام قرار داد.

مردم ساكت و متحير شدند. در اين وقت اژدها صداى بزرگى كرد كه اكثرا شنيدند. حضرت لبان مبارك را به
حركت درآورده بود و اژدها گوش ‍ مى داد.

اژدها از منبر پائين آمد. گويا زمين او را بلعيد. حضرت خطبه را ادامه داد و آن را تمام كرد و از منبر
پائين آمد.

مردم دور حضرت جمع شدند و از حال اژدها و كيفيت ملاقات با حضرت پرسيدند، فرمود:

آن طورى كه شما گمان
كرديد نبود، بلكه او حاكمى از حكام جن بود كه در حكمى دچار اشتباه و مشكل شده بود، به نزدم آمد و حكم
آنرا تقاضا كرد؛ من حكم را به او فهماندم ، پس مرا دعا كرد و رفت (597).

2 - ميل قاضى و عذابش

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

از امام باقر عليه السلام نقل مى كنند كه ايشان فرمودند:

در بنى اسرائيل عالمى بود كه ميان مردم
قضاوت مى كرد.

همينكه مرگش فرا رسيد به زن خود گفت :

وقتى كه من مردم را غسل ده و كفن كن و در تابوت
بگذار و رويم را بپوشان .

بعد از وفاتش ، زنش همان عمل را انجام داد. پس از مختصر زمانى روى او را باز كرد تا يك بار ديگر صورت
شوهرش را ببيند. (بصورت مكاشفه ) چشمش به كرمى افتاد كه بينى شوهرش را مى خورد و قطع مى كند. بسيار
ترسيد.
شب شوهرش را در خواب ديد و از علت كرم در بينى اش پرسيد.

قاضى گفت :

اگر ترسيدى ، بدان كه اين گرفتارى
بخاطر ميل و علاقه اى بود كه نسبت به برادرت ورزيدم . روزى برادرت با طرف مورد نزاعش نزدم براى قضاوت
آمدند، اتفاقا پس از محاكمه حق هم با او بود؛ و آنچه از كرم به بينى ام ديدى كه موجب رنجش (در برزخ )
فراهم كرد؛ همان ميل در حكم به نفع برادرت بود.(598)

3 - حكم آخرتى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

حضرت داود پيامبر عليه السلام از پروردگار خود خواهش كرد كه يك قضيه از قضاياى آخرت كه در ميان
بندگان خود خواهد كرد به او بنمايد.

حق تعالى به او وحى فرمود:

از من چيزى خواستى كه احدى از خلق خود را بر آن مطلع نكرده ام سزاوار نيست
به غير از من كسى به آن نحو حكم كند؛ پس بار ديگر عليه السلام اين استدعا را نمود جبرئيل آمد و گفت :

از
پروردگارت چيزى سؤ ال كردى كه پيش از تو هيچ پيغمبرى اين را سؤ ال نكرده است . حق تعالى دعاى ترا
مستجاب فرمود. در اولين قضيه كه فردا بر تو وارد مى شود حكم آخرت بر تو ظاهر خواهد شد.
چون صبح داود در مجلس قضا نشست ، مرد پيرى آمد و جوانى را همراهش آورد كه در دستش خوشه انگورى بود.

آن
پيرمرد گفت :

اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين جوان داخل باغ من شده است درختهاى انگور را خراب
كرده است و بدون اجازه انگور مرا خورده است .

داود عليه السلام به آن جوان گفت :

چه مى گوئى ؟

جوان هم اقرار كرد كه اين كار را بدون اجازه انجام
داده است . خداوند وحى نمود اگر به حكم آخرت ميان ايشان حكم كنى بنى اسرائيل قبول نخواهند كرد. اى
داود!

اين باغ از پدر اين جوان كه اين پيرمرد به باغ او رفت و او را كشت و چهل هزار درهم مال او را غصب و
در كنار باغ دفن كرده است .

پس شمشيرى بدست آن جوان بده تا گردن آن پيرمرد را بزند بقصاص پدر خود، و باغ را تسليم آن جوان كن و بگو
كه فلان موضع باغ را بكند و مال خود را بيرون آورد. پس داود عليه السلام خائف شد، و اين حكم را موافق
فرموده حق تعالى اجرا كرد.(599)

/ 259