1 - رفيق عيسى عليه السلام - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1 - رفيق عيسى عليه السلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

امام صادق عليه السلام فرمود:


بپرهيزند از حسد و بر يكديگر حسد نورزيد آنگاه فرمود:


يكى از برنامه
هاى حضرت عيسى گردش در شهرها بود. در يكى از سفرهايش يكى از اصحاب خود را كه كوتاه قد بود و از ملازمين
حضرت بود همراه خود برد.

در بين راه به دريا رسيدند، عيسى عليه السلام با نام خدا پا روى آب گذاشت و شروع به رفتن كرد. آن ملازم
هم ، سخن عيسى عليه السلام را تكرار كرد و به دنبال او بر روى آب حركت كرد.

در وسط دريا با خود گفت :

عيسى پيامبر صلى الله عليه و آله است روى آب راه مى رود و من هم بر روى آب راه
مى روم پس برترى او بر من در چيست ؟

همينكه اين حرف را زد در آب فرو رفت و از عيسى عليه السلام كمك طلبيد.

حضرت دست او را گرفت و از درون آب
بالا كشيد و به او فرمود:

چه گفتى كه در آب فرو رفتى ؟

حقيقت خيال درونى خود را گفت .

فرمود:
خود را در غير جايگاهى كه خدا برايت معين نموده قرار دادى و مورد غضب خدا قرار گرفتى ، پس توبه
كن تا منزلت سابق را بازيابى . او توبه كرد و بر پشت سر عيسى به راه خود ادامه داد.

آنگاه امام صادق
عليه السلام فرمود:


از خداى بترسيد و از حسد پرهيز نمائيد.(283)

2 - عبدالله بن ابى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

چون نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه بالا گرفت ، ( عبدالله بن ابى ) كه از بزرگان يهود بود
حسدش درباره پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر شد و در صدد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله برآمد.

براى وليمه عروسى دخترش ، پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و ساير اصحاب را دعوت نمود، و
در ميان خانه خود چاله اى حفر كرد و روى آن را به فرش پوشيده نمود، و ميان آن گودال را پر از تير و
شمشير و نيزه نمود. همچنين غذا را به زهر آلوده نمود، و جماعتى از يهودان را در مكانى با شمشيرهاى
زهرآلود پنهان كرد.

تا آن حضرت و اصحابش پا بر گودال گذاشته در آن فرو روند و يهوديان با شمشيرهاى برهنه بيرون آيند و
پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحابش را به قتل برسانند. بعد تصور كرد كه اگر اين نقشه بر آب شد غذاى
زهرآلود را بخوراند تا از دنيا بروند.

جبرئيل از طرف خداى متعال اين دو كيد را كه از حسادت منشعب شده بود به پيامبر صلى الله عليه و آله
رساند و گفت :

خدايت مى فرمايد:
خانه عبدالله بن ابى برو و هر جا گفت :

بنشين قبول كن و هر غذائى آورد
تناول كنيد كه من شما را از شر و كيد او حفظ و كفايت مى كنم .

پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين عليه السلام و اصحاب وارد منزل عبدالله شدند، تكليف به
نشستن در صحن خانه نمود، همگى روى همان گودال نشستند و اتفاقى نيفتاد و عبدالله تعجب نمود.

دستور آوردن غذاى مسموم را داد، پس طعام را آوردند، پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام
فرمود:


اين طعام را به اين تعويذ بر غذا قرائت نمائيد
( بسم الله الشافى بسم الله الكافى بسم الله المعافى بسم الله الذى لايضر مع اسمه شى ء ولاداء فى
الارض و لا فى السماء و هو السميع العليم ) .

پس همگى غذا را ميل كردند و از مجلس به سلامت بيرون آمدند. عبدالله بسيار تعجب نمود گمان كرد زهر در
غذا نكردند. دستور داد يهوديانى كه شمشير به دست بودند از زيادتى غذا ميل كنند، پس از خوردن همه از
بين رفتند.

دخترش كه عروس بود فرش روى گودال را كنار زد ديد زمين سخت و محكمى شده است پس بر بالاى آن فرش نشست در
گودال فرو رفت و صداى ناله اش بلند شد و از بين رفت .

عبدالله گفت :
علت فوت را اظهار نكنند. چون اين خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد از عبدالله
حسود، علت را پرسيد؟

گفت :
دخترم از پشت بام افتاد، و آن جماعت ديگر به اسهال مبتلا شدند.(284)

/ 259