3- ترس از قيامت
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمپيامبر هرگاه براى جنگ عزيمت مى كردند ميان دو تن از صحابه را عقد اخوت مى بست ، چنانكه قبل از جنگتبوك ميان سعيد بن عبدالرحمان و ثعلبه انصارى عقد بست . سعيد در ملازمت پيامبر عازم جهاد شد و ثعلبه
عهده دار خانه گرديد.روزى ثعلبه به خانه سعيد براى تهيه غذا مى رفت ، شيطان او را وسوسه كرد كه به زن سعيد نگاه كند، چون
نگريست او را زيبا ديد و بى قرار شد، آمد دست به او رساند، زن سعيد گفت :روا باشد برادرت به جهاد رود و
تو قصد تجاوز به حريم برادرت كنى ؟!اين سخن در او تاءثير كرد و رو به صحرا نهاد و در پاى كوهى به خاك افتاد و شب و روز به ناله و فرياد
مشغول بود.وقتى پيامبر با اصحاب از جنگ برگشتند همه به استقبال برادران آمدند غير از ثعلبه ، سعيد به حالت
گريان به دنبال او بيرون آمد و تفحص مى كرد كه او را دريابد؛ تا آخر او را يافت كه در پس سنگى نشسته
است در حاليكه با حسرت بر سر مى زد و با آواز بلند مى گفت :واى از شرمسارى و رسوائى روز قيامت .
سعيد او را در بر گرفت و دلدارى داد و خواست او را نزد پيامبر آورد تا چاره اى براى عفو بنمايد. گفت :
دستهاى مرا ببند و ريسمانى در گردنم افكن چون بردگان فرارى .پس سعيد او را نزد پيامبر آورد، حضرت به او فرمود:بزرگ گناهى كرده اى از پيش من برو ملازم درگاه خداى
تعالى باش تا دستورى آيد.بعد از مدتى ، وقت نماز عصر آيه عفو و توبه (641) نازل شد و پيامبر، على عليه السلام و سلمان را بدنبال
ثعلبه فرستادند.آنان در طلب ثعلبه به بيابان در آمدند و عاقبت او را يافتند كه با خداى راز و نياز مى كند و طلب عفو مى
نمايد. امير المؤ منين عليه السلام از حال او گريان شد، و بشارت به او دادند كه خداى تو را آمرزيده
است !او را همراه خود به شهر مدينه آوردند، در وقت نماز شب (مغرب و عشاء) بود كه پيامبر بعد از فاتحه سوره
تكاثر مى خواندند چون آيه اول (642) را ثعلبه استماع كرد نعره زد و در آيه دوم (643) خروشى عظيم به او دست
داد و چون آيه سوم (644) را استماع نمود بيهوش افتاد، و بعد از نماز ديدند او جان داده است . پيامبر با
جمله اصحاب گريان شدند، دستور دادند او را غسل بدهند و نماز بگذارند و حضرتش در تشيع جنازه ثعلبه به
سر انگشتان راه مى رفتند.علت را پرسيدند:
فرمودند:از بسيارى فرشتگان كه در نماز و تشيع جنازه او شركت كردند، اين چنين تشيع
كردم (645).
4- امام مجتبى عليه السلام
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمهنگام وفات امام حسن عليه السلام آنهائيكه حضور داشتند مشاهده كردند كه آنجناب گريه مى كند.عرض كردند:يا بن رسول الله چرا گريه مى كنيد؟ با اين نسبتى كه با پيغمبر دارى ؟ و مقاماتى كه پيامبردرباره ات فرموده است ؛ با اينكه بيست مرتبه پياده حج گذارى و مال خويش را سه بار در راه خدا قسمت
نموده اى ، بطورى كه از يك جفت كفش و نعلين نيمى براى خود و نيم ديگر را در راه خدا داده اى ؟فرمود:
از هراس و ترس قيامت (646) و دورى از دوستانم مى گرديم (647).
5- توبه بن صمه
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمشخصى بود به نام توبه بن صمه كه در بيشتر اوقات از شب و روز به مراقبه و محاسبه نفس مشغول بود.پس روزى ايام گذشته خود را حساب كرد 21500 روز شد، گفت :واى بر من آيا من خداى تعالى را روز قيامت به اينمقدار ملاقات كنم ، اگر هر روزى يك گناه كرده باشم بيست و يك هزار و پانصد گناه باشد، چه بر سرم آيد،
اين جمله را گفت و بيهوش شد.ديدند او به همان بيهوشى از دنيا رفت و اين فقط به خاطر حساب بازپرسى قيامت بود كه او را اين موت ، دست
داد(648)