3 - بهترين و بدترين
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمحضرت لقمان كه معاصر حضرت داود بود، در ابتداى كارش بنده يكى از مماليك بنى اسرائيل بود. روزى مالكشآن جناب رابه ذبح گوسفندى امر فرمود و گفت :بهترين اعضايش را برايم بياور.لقمان گوسفندى كشت و دل و زبانش را بنزد خواجه و مالك خود آورد. پس از چند روز ديگر خواجه اش گفت :گوسفندى ذبح كن و بدترين اجزايش را بياور.لقمان گوسفند كشت و دل و زبانش را بنزد خواجه و مالك خود آورد. پس از چند روز ديگر خواجه اش گفت :گوسفندى ذبح كن و بدترين اجزايش را بياور.لقمان گوسفندى كشت و باز زبان و دل آنرا براى خواجه آورد. خواجه گفت :به حسب ظاهر اين دو نقيض
يكديگرند!! لقمان فرمود:اگر دل و زبان با يكديگر موافقت كنند بهترين اعضاء هستند، اگر مخالفت كنند
بدترين اجزاست . خواجه را از اين سخن پسنديده افتاد و او را از بندگى آزاد كرد(797).
4 - ابو خيثمه
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيممالك بن قيس مشهور به ابوخيثمه از ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و در بسيارى از جنگها شركتداشت . او و چند نفر از رفتن به جنگ تبوك خوددارى كردند. بعد از ده روز از حركت رسول خدا به سوى تبوك ،
در ظهر گرماى شديد تابستان ، از بيرون بخانه آمد و در ميان باغى كه داشت براى دو همسر خود سايبانى
ساخته بود. آنان كوزه آب خنك آماده و غذا مطبوعى تهيه و ديوارهاى سايبان را آب پاشيده تا هواى داخل آن
خنك باشد و منتظر همسرشان بودند. وقتى ابو خيثمه نظرى به زنان و آب سرد و غذا و همسران زيبا در آسايش
انداخت به ياد رسول خدا افتاد و نفسش به او گفت :رسول خدا در گرما و سختى ، من در راحتى و آسايش روا
نبود، بعد گفت :منافق در دين شك مى كند ولى نفسم بهمان جهتى كه دين توجه مى كند روى مى آورد.وسائل سفر را برايش آماده و با شتر بسوى جنگ تبوك رهسپار شد در راه با عمير بن وهب رفيق شد، وقتى
نزديك اردو و خيمه پيامبر رسيد به عمير گفت :من تخلف از همراهى پيامبر كرده ام بگذار تنها براى
عذرخواهى بروم .شخصى به پيامبر عرض كرد:
كسى از راه مى رسد! پيامبر فرمود:
خدا كند ابوخيثمه باشد؟چون نزديك شد و شتر را خوابانيد شرفياب حضور پيامبر شد و پيامبر فرمود:از تو همين انتظار را داشتم ؛
و او داستان حركت و حديث نفس خود به عرض پيامبر رسانيد؛ و پيامبر درباره اش دعا فرمود.(798)