3 - انواع تفكر
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيممقداد از ياران باوفاى على عليه السلام مى گويد:نزد ( ابوهريره ) رفتم ، شنيدم مى گفت :پيامبر صلىالله عليه و آله فرمود:( فكر كردن يك ساعت بهتر از يك سال عبادت است . ) نزد ( ابن عباس ) رفتم ، شنيدم گفت :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
( فكر كردن يك ساعت بهتر از
هفت سال عبادت است . ) نزديكى ديگر از اصحاب رفتم و شنيدم از قول پيامبر صلى الله عليه و آله مى گفت :( فكر كردن يك ساعت
بهتر از هفتاد سال عبادت است . ) تعجب كردم كه هر كس به خلاف ديگرى نقل مى كند، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم و هر سه قول را نقل
كردم .پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:همه آن سه نفر راست مى گويند، سپس (براى روشن شدن مطلب ) آن سه نفر
را خواست و آنها حاضر شد، من هم بودم.پيامبر صلى الله عليه و آله به ابوهريره فرمود:تو چگونه فكر مى كنى ؟عرض كرد:
طبق آنچه خداوند در
قرآن فرموده :( صاحبان خود در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند ) (217)من هم درباره اسرار آسمان و زمين مى انديشم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
( فكر كردن يك ساعت تو
بهتر از يك سال عبادت است . ) سپس به ابن عباس فرمود:
تو چونه فكر مى كنى ؟ او در پاسخ گفت :
( من درباره مرگ و وحشت روز قيامت مى
انديشم ) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
فكر كردن يك ساعت تو بهتر از هفت سال عبادت است .بعد به آن صحابه فرمود:
تو چگونه مى انديشى ؟ او در پاسخ عرض كرد:
من درباره آتش جهنم و وحشت و سختى آن
مى انديشم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
فكر كردن يك ساعت تو بهتر از هفتاد سال عبادت است .به اين ترتيب ، مساءله اختلاف در انواع تفكر و انديشه حل گشته و روشن شد كه پاداش فكر كردن بستگى به
نيتها دارد.(218)
4 - فكر رياست
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم( سعدى ) گويد:يكى از دوستان كه از رنج روزگار خاطرى پريشان داشت نزدم آمد و از درآمد اندك و عيالبسيار و فقر گله كرد و گفت :قصد دارم براى حفظ آبرو به شهر ديگرى بروم تا كسى از نيك و بدكار من باخبر
نشود.بعد گفت :
تو مى دانى كه در علم حسابدارى اطلاعاتى دارم ، اكنون نزد شما آمده ام تا از مقام ارجمند شما
كارى در دستگاه دولتى برايم معين شود و باقيمانده عمر را با خاطرى آسوده بگذارنم و از شما تشكر كنم !به او گفتم :
اى برادر! كارمند حسابدارى شدن براى پادشاه دو بختى است ، از يك سوء اميدوار كننده است و
از سوى ديگر ترس دارد، و به خاطر اميدى خود را در معرض ترس قرار نده .دوستم گفت :
مناسب حال من سخن نگفتى و جواب مرا درست ندادى . من گفتم :
تو قطعا داراى دانش و تقوا و
امانت دارى هستى ولى حسودان عيبجو در كمين هستند، مصلحت آن است كه زندگى را با قناعت بگذرانى و رياست
را ترك كنى .دوستم از حرفهايم ناراحت شد و گفت :اين چه عقل و تدبير است ، دوستان در گفتارى به كار آيند وگرنه در
كنار سفره نعمت همه دشمنان دوست نما خواهند بود.ديدم از پندم آزرده خاطر شد ناچار او را نزد صاحب ديودن (وزير دارايى ) كه سابقه آشنائى داشتم بردم ، و
وضع حال او را گفتم . او دوستم را سرپرست به كار سبكى گماشت .زمانى گذشت ، او را مردى خوش اخلاق و با تدبير يافتند و درجات او را بالا برند.
مدتى گذشت ، اتفاقا با كاروانى از ياران به سوى مكه سفر كردم . موقع بازگشت در دو منزلى وطنم همين
دوستم را ديدم به پيشواز من آمد با ظاهرى پريشان و به شكل فقيران بود!پرسيدم :
چرا چنين شده اى ؟ گفت :
همانگونه كه تو گفتى طايفه اى بر من حسد بردند و به خيانت متهم كردند؛
شاه بدون تحقيق مرا زندان كرد و آزار داد، تا خبر آمدن حاجيان رسيد مرا از زندان آزاد كردند؛ كارم به
جائى رسيده كه شاه حتى ارث پدرى مرا هم مصادره كرد.سعدى گويد به او گفتم :قبلا تو را نصحيت كردم كه ( كار براى شاهان مانند سفر دريا، هم خطرناك است و هم
سودمند، يا گنج برگيرى يا در طلسم بميرى ، ولى نصحيت مرا نپذيرفتى . ) (219)