1 - پاسخ امام - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1 - پاسخ امام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

حكايت شده كه امام صادق عليه السلام گاهى براى ميهمانان خود فرنى ، و حلوا، و گاهى نان و زيتون مى
آورد.

شخصى به آن حضرت عرض كرد:

اگر با تدبير عمل كنى (آينده نگر باشى ) هميشه مى توانى در يك وضع باشى و
يكسان از ميهمانان پذيرائى كنى .

حضرت پاسخ داد:

تدبير امر ما در دست خداوند است (و تسليم امر او هستم ) هر زمان كه به ما عطاء كند ما هم
بر خود و ميهمانان خود وسعت مى دهيم ، و هر زمان كه به ما تنگ گيرد و كم عطاء كند، ما همچنان زندگى مى
كنيم . (206)

2- معاذ بن جبل

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

( معاذ ) در هيجده سالگى مسلمان شد و در جنگ بدر و احد و خندق و ديگر جنگها شركت داشت و پيامبر صلى
الله عليه و آله ميان او و ( عبدالله بن مسعود ) عقد برادرى قرار داد.

انسانى خوش رو و بخشنده بود و پيامبر صلى الله عليه و آله او را به حكومت يمن فرستادند و مطالبى را به
او گوشزد كردند از جمله فرمودند:

بر مردم سخت مگير و با ايشان چنان رفتار كن كه به دين و سخن تو
علاقمند گردند.
در زمان حكومت خليفه دوم جنگى ميان مسلمانان و روم اتفاق افتاد و او هم شركت داشت .

در سال هجدهم هجرى در ( عمواس ) شام طاعونى واقع شد. ابوعبيده فرمانده قواى مسلمانان به مرض طاعون
مبتلا شد، چون يقين به مرگ نمود معاذ را جانشين خود قرار داد.

سپاهيان او را گفتند دعا كن تا اين بلا مرتفع گردد. او فرمود:


اين بلا نيست ، بلكه دعاى پيامبر صلى
الله عليه و آله شما و مرگ نيكان و صالحان و شهادتى است كه خدا مخصوص بعضى از شما مى گرداند.

بعد فرمود:


خداوندا از اين رحمت (طاعون ) سهم كاملى به خاندان معاذ بده .

بعد از مدتى اهل خانه اش مبتلا شدند و مردند و خود او نيز در انگشتش اثر كرد، انگشت را به دندان مى
گزيد و مى گفت :

پروردگارا اين كوچك است آن را مبارك گردان .

عاقبت در سن 38 سالگى با مرض طاعون درگذشت و نزديك خاك اردن (در سال هيجده هجرى ) به خاك سپرده شد.(207)

3 - تسليم را از كبوتران بياموزيد

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

در زمان يكى از پيامبران مادرى جوانى داشت كه او را بسيار دوست مى داشت و به قضاى الهى آن جوان مرد و
آن مادر داغدار شد و بسيار ناراحتى مى كرد، تا جائى كه اقوام او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله وقت
رفتند و از او چاره خواستند.

او نزد آن مادر آمد و آثار گريه و غم و بى تابى را در او مشاهده كرد. بعد به اطراف نگريست و لانه كبوترى
او را جلب توجه نمود و فرمود:


اى مادر اين لانه كبوتر است ؟

گفت :
آرى ، فرمود:


اين كبوتران جوجه مى گذارند؟

گفت :
آرى ، فرمود:


همه
جوجه ها به پرواز مى آيند؟

گفت :
نه ، زيرا بعضى از جوجه هاى آنها را ما مى گيريم و از گوشت آنها
استفاده مى كنيم .

فرمود:


با اين همه اين كبوتران ترك لانه خود نمى كنند؟

گفت :
نه ، و به جائى ديگر نمى
روند.

فرمود:


اى زن بترس از اينكه تو در نزد پروردگارت از اين كبوتران پست تر باشى ، زيرا اين كبوتران از
خانه شما با آنكه فرزندان آنها را در پيش روى آنها مى كشيد و مى خوريد هجرت نمى كنند، لكن تو با از دست
دادن يك فرزند از نزد خدا قهر كرده اى و به او پشت نمودى و اين همه بى تابى مى كنى و سخنان ناشايست به
زبان جارى مى كنى .

آن مادر چون اين سخنان را شنيد اشك از ديده برگرفت و ديگر بى تابى ننمود.(208)

/ 259