3- عذاب و تعجب فرشته
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمخداوند ( دو ملك ) را ماءمور كرد تا شهرى را سرنگون كنند. چون به آنجا رسيدند مردى را ديدند كه خدارا مى خواند و تضرع مى كند. يكى از آن دو فرشته به ديگرى گفت :
اين دعا كننده را نمى بينى ؟ گفت :
چرا،
ولكن امر خداست بايد اجراء شود.اولى گفت :
نه ، از خدا سؤ ال كنم ، و از حق مساءلت كرد كه :در اين شهر بنده اى ترا مى خواند و تضرع مى
كند آيا عذاب را نازل كنيم ؟فرمود:
امرى كه دادم انجام دهيد، آن مرد هيچگاه براى امر من رنگش تغيير نكرده و از كارهاى ناشايست
مردم خشمگين نشده است .(82)
4- يونس بن عبدالرحمان
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيموقتى كه امام كاظم عليه السلام وفات كرد در نزد وكيلان حضرت اموالى بسيارى بود و بعضى به خاطر طمع درمال آن حضرت وفات امام را منكر شدند و مذهب ( وافقيه ) را تشكيل دادند.در نزد زياد قندى هفتاد هزار هزار اشرفى ، نزد على بن ابى حمزه سى هزار اشرفى بود. يونس بن عبدالرحمان
مردم را به امامت حضرت رضا عليه السلام مى خواند، و مذهب وافقى را باطل مى دانست . آنان براى او پيغام
دادند:براى چه مردم را به حضرت رضا عليه السلام دعوت مى نمايى ، اگر مقصد تو پول است ترا از مال بى
نياز مى كنيم . زياد قندى و على بن ابى حمزه ضامن شدند كه ده هزار اشرافى به او بدهند تا ساكت شود و
حرفى نزند.يونس بن عبدالرحمان (83) گفت :از امام باقر عليه السلام و صادق عليه السلام روايت كرده ايم كه
فرمودند:هر گاه بدعت در ميان مردم ظاهر شد، بر پيشواى مردم لازم است كه علم خود را ظاهر كند (تا مردم
را از منكرات باز دارند)، و اگر اين عمل را نكند خداوند نور ايمان را از او مى گيرد.در هيچ حالى من جهاد در دين و امر خدا را ترك نمى كنم . پس از اين صراحت گوئى يونس ، آن دو نفر (زياد و
على بن ابى حمزه ) با او دشمن شدند(84)
5- خليفه بر بام خانه
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم( خليفه دوم ) شبى در كوچه ها جستجو مى كرد تا از وضع عمومى اطلاع به دست آورد. گذرش به در خانه اىافتاد كه صدائى مشكوك از آن بلند است .از ديوار خانه بالا رفت و مشاهده كرد، مردى با زنى نشسته و كوزه از شراب در پيش خود نهاده اند. با
درشتى خطاب كرد:
در پنهانى معصيت مى كنيد خيال مى كنيد خدا سر شما را فاش نمى كند؟!مرد رو به خليفه كرد و گفت :عجله نكن ، اگر من يك خطا كرده ام از تو سه خطا سر زده است . الو، خداوند
قرآن مى فرمايد ( تجسس نكنيد ) (85) تو تفحص و پى گيرى كردى . دوم در قرآن فرمود:
( از در خانه ها وارد
شويد ) (86) تو از ديوار وارد شدى .سوم فرمود:
( هر گاه وارد خانه شديد سلام كنيد ) (87) تو سلام نكردى . خليفه گفت :
اگر ترا ببخشم تصميم
بكار نيك مى گيرى ؟ جواب داد:
آرى به خدا ديگر اين عمل را تكرار نخواهم كرد. گفت :
اكنون آسوده باشيد
شما را بخشيدم .(88)