2 - هرمزان - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2 - هرمزان

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

در زمان ساسانيان هفت پادشاه صاحب تاج بود كه كسرى بزرگترين آنها محسوب مى شد و او را ملك الملوك مى
گفتند. از آن هفت پادشاه يكى هرمزان بود كه در اهواز حكومت مى كرد. وقتى كه مسلمين اهواز را فتح كردند
هرمزان را گرفته پيش عمر آوردند.

عمر گفت :
اگر واقعا امان خواهى ايمان بياور وگرنه ترا خواهم كشت هرمزان گفت :

حالا كه مرا خواهى كشت
دستور بده قدرى آب برايم بياورند كه سخت تشنه ام ؛ عمر امر كرد به او آب بدهند.

مقدارى آب در كاسه چوبين آوردند.

هرمزان گفت :
من از اين ظرف آب نمى خورم ، زيرا در كاسه هاى جواهر
نشان آب مى خورم .

اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:

اين زياد نيست ، براى او كاسه شيشه اى و بلورين
بياوريد.

چون درون آن آب كردند پيش او آوردند، هرمزان آنرا گرفت و همچنان در دست خود نگه داشت و لب به آن نمى
گذاشت .

عمر گفت :
با خدا عهد و پيمان بستم كه تا اين آب را نخورى ترا نكشم ؛ در اين هنگام هرمزان جام را بر
زمين زد و شكست ، آبها از ميان رفت .

عمر از حيله او تعجب نمود و رو به اميرالمؤ منين عليه السلام كرد و
گفت :

اكنون چه بايد كرد؟

فرمود:


چون قتل او را مشروط بنوشيدن آب كرده اى و پيمان بستى ، ديگر او را نمى توانى به قتل برسانى ،
اما بر او جزيه :
ماليات از كفار را مقرر كن .

هرمزان گفت :

ماليات قبول نمى كنم ، اينك با خاطرى آسوده
بدون ترس ‍ مسلمان مى شوم . شهادتين گفت و مسلمان شد.

عمر شادمان گرديد، او را در پهلوى خود نشاند، برايش خانه اى در مدينه تعيين نمود و در هر سال ده هزار
درهم برايش معين كرد(489).

3 - پيمان حلف الفضول

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

بيست سال قبل از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله ، درست در دورانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله
بيست سال داشتند اتفاقى از اين قرار افتاد:

روزى مردى از قبيله (بنى زبيد) كالايى به عاص بن وائل
فروخت .
عاص كالا را تحويل گرفته بود ولى بهاى آن را نمى داد. آن مرد به ناچار بالاى كوه ابوقبيس رفت و فرياد
برآورد:

اى مردان به داد ستمديده اى دور از طايفه و كسان خويش برسيد، همانا احترام شايسته كسى است كه
خود در بزرگوارى تمام باشد و فريبكار را احترامى نيست .

مردانى كه در كنار كعبه بودند از اين سخن تحريك شدند و جمعى از قبايل در خانه عبدالله بن جدعان جمع
شدند و پيمان بستند براى يارى ستمديده همدست باشند و اجازه ندهند كه در مكه بر كسى ستم شود.
پيامبر صلى الله عليه و آله هم در اين پيمان شركت داشت ؛ بعد حركت كردند و پول آن مرد را به او
بازگردانيدند.

بعدها كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به پيامبرى مبعوث شد مى فرمود:

در خانه عبدالله بن جدعان در
پيمانى حضور داشتم كه اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت مى شدم ، مى پذيرفتم ، و به اسلام جز استحكام
چيزى بر آن نيفزوده است )(490).

4 - انس بن نضر

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

اءنس بن نضر عموى اءنس بن مالك خادم پيامبر صلى الله عليه و آله بود.

او چون در جنگ بدر حاضر نبود به
پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد:

يا رسول الله صلى الله عليه و آله در جنگى كه براى شما پيش آمد من
نبودم ، اگر ديگر بار جنگى پيش آيد عهد مى كنم در آن شركت كنم .!

چون جنگ احد پيش آمد حاضر شد، و پس از آنكه در ميان مسلمين شايع شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله كشته
شد، بعضى گفتند:

كاش نماينده اى داشتيم و نزد رئيس منافقان عبدالله ابن ابى مى فرستاديم تا براى ما
از ابوسفيان امان بگيرد.
برخى ديگر دور نشسته و دست روى دست نهادند تا چه پيش آيد.

عده اى ديگر گفتند:

حال كه محمد صلى الله
عليه و آله كشته شد به دين سابقتان برگرديد.

اءنس بن نضر مى گفت :

خدايا از آنچه اين جمعيت پيشنهاد مى
كنند بيزارى مى جويم .

بعد گفت :
اگر محمد صلى الله عليه و آله كشته شده خداى محمد صلى الله عليه و آله
زنده است ، بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله زندگى براى چيست ؟

جنگ كنيد براى همان مقصوديكه رسول
خدا مى جنگيد!

سپس شمشيرش را كشيد و با دشمنان طبق عهدى كه كرده بود جنگيد تا شهيد شد. پس از شهادت حدود هشتاد زخم و
جراحت و جاى تير و نيزه بر بدنش بود. آنقدر جراحاتش زياد بود كه هنگامى كه خواهرش ربيع بر بالين برادر
آمد بوسيله سر انگشتان او را شناخت (491).

/ 259