3 - شدت گريه حضرت زهرا عليهاالسلام - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 - شدت گريه حضرت زهرا عليهاالسلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

فقدان پيامبر و تجاوز به حريم ولايت و ضربات مصدوم كننده و... سبب شد تا حضرت زهرا گريان شود.

مردم مدينه از گريه اش ناراحت شدند و به زهرا عليهاالسلام گفتند:

ما از گريه ات ناراحت مى شويم ! پس
مجبور شد به مقابر شهداء احد برود و آنجا گريه كند و سپس به شهر مدينه بازگردد.

در خبر ديگر آمده است كه :
بزرگان مدينه نزد حضرت على عليه السلام آمدند و گفتند:

اى ابالحسن فاطمه
عليهاالسلام شب و روز گريه مى كند، هيچ كس از ما شب به خواب نمى رويم ، روزها به علت طلب معاش قرار
نداريم و شبها از گريه زهرا س ، به او بگو يا شب گريه كند يا روز.(682)

امام اين پيغام را به حضرت زهرا عليهاالسلام رساند، در جواب گفت :

اى اباالحسن عليه السلام آنقدر در
دنيا مكث نخواهم كرد و به زودى از ميان مردم مى روم ، و از گريه هم آرام نمى شوم تا به پدرم ملحق شوم .

بعد از اين جواب ، امام خارج از شهر مدينه در بقيع اطاقى از خشت و شاخه خرما بنام بيت الاحزان ساخت ، و
زهرا عليهاالسلام صبحها فرزندانش را بر مى داشت ، متوجه بقيع مى شد و پيوسته بين قبور گريه مى كرد؛
چون شب مى شد امام مى آمد و او را بمنزل باز مى گرداند.(683)

4 - 35 سال گريه

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

امام صادق عليه السلام فرمود:


امام چهارم بر پدر بزرگوارش نزديك به چهل سال (684) گريه كرد كه روزهاى
آن روزه بود و شبها به عبادت مشغول بود. چون هنگام افطار مى شد غلام خوراك و آب مى آورد و برابر آن
حضرت مى گذاشت و عرض مى كرد:

ميل فرمائيد.

مى فرمود:


پدرم با شكم گرسنه و لب عطشان كشته شد، آنقدر مى گفت و مى گريست كه خوراكش از اشك ديدگانش تر
مى گشت ، و اين چنين بود تا به پروردگارش ملحق شد.

يكى از دوستان امام سجاد گويد:

روزى حضرت به صحرا تشريف بردند و من در پى آنحضرت روان گشتم ، پس يافتم
او را كه بر سنگ خشن سر بسجده نهاده و مى شنيدم كه گريه مى كرد و صيحه مى زد و مى شمردم كه هزار مرتبه
ذكر(685) مى گفت ، پس از آن سر از سجده برمى داشت ، صورت و محاسنش را اشك ديدگانش فرا گرفته بود.

پس عرض كردم اى آقاى من ، اندوه خود را تمام و گريه خود را كم كن !

فرمود:


واى بر تو يعقوب فرزند اسحاق
پيامبر بود و فرزند پيامبر و دوازده فرزند داشت . پس يكى از آنها مخفى گشت ، مويش سپيد گشت و قامتش ‍
خميد، و از گريه ديدگانش سفيد گشت ، و حال آنكه فرزندش زنده بود، ولكن من خود ديدم ، پدر و برادر و
هفده نفر از خاندانم كشته شده و روى خاك افتاده ، پس چگونه اندوه من تمام و اشك ديدگانم كم شود؟!(686)

5 - گريه رحمت

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

پيامبر از همسر اولش خديجه داراى شش فرزند شد، و از همسران ديگرش ‍ داراى فرزند نشد جز از ماريه
قبطيه كه داراى پسرى شد و نام او را ابراهيم گذاشت . ابراهيم يكسال و دو ماه و هشت روز بيشتر عمر نكرد
و در ماه ذى الحجه سال هشتم هجرت از دنيا رفت .

هاله اى از غم و اندوه ، پيامبر را فرا گرفت ،و بى اختيار اشك از چشمانش ‍ سرازير مى شد و مى فرمود:

چشم اشك مى ريزد و قلب اندوهگين مى شود ولى سخن نمى گويم كه موجب خشم خدا نگردد اى ابراهيم ما در وفات
تو محزون هستيم .

عايشه گويد:

وقتى قطرات اشك از ديدگان پيامبر بر گونه هايش جارى شد، شخصى عرض كرد:

اى رسول خدا ما را،
از گريه كردن نهى مى كردى ولى خودت گريه مى كنى ؟!

فرمود:


اين گريه نيست بلكه رحمت و دلسوزى است ،(687)

كسيكه رحم نكند مشمول رحمت قرار نمى گيرد(688).

/ 259