5- چه خواست چه شد!
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمدر 23 محرم سنه 169 ه - ق مهدى عباسى در ( ماسبذان ) وفات كرد و خلافت به پسرش موسى ملقب به هادى عباسىكه در آن وقت در جرجان به جنگ اهل طبرستان رفته بود، رسيد.هارون الرشيد برادر هادى از براى او از اهل ماسبذان و بغداد بيعت گرفت و قاصدى براى او فرستاد، و او
زود به جانب پايتخت آمد و بيعت كرد.هرثمه بن اعين تميمى گويد:هادى عباسى شبى مرا به خلوت طلبيد و گفت :هيچ مى دانى كه ما از اين سگ ملحد
يعنى ( يحيى بن خالد ) چه ها مى كشيم ، خلق را از من متغير گردانيد و مردم را به محبت هارون الرشيد
دعوت مى كند، بايد الآن به زندان بروى و سر او را از بدن جدا سازى .بعد به خانه برادرم هارون الرشيد بروى و او را به قتل برسانى . سپس به زندان برو و هر كس از آل ابوطالب
يافتى هلاك نمايى .بعد سپاهى تهيه كن و به كوفه برو اولاد عباس را از خانه هايشان بيرون بياور
خانه هايشان را آتش بزن .من از شنيدن اين او امروز به لرزه افتادم و زبان به تضرع گشودم و گفتم :اينهمه كارهاى بزرگ و سخت را
قادر نيستم !گفت :
اگر سستى در اوامرم كنى تو را مى كشم . سپس مرا همانجا نگه داشت و به ( حرم سراى ) خود رفت .من گمان كردم چون كراهت در اين كارها داشتم ، كس ديگر را براى امور ماءمور بسازد مرا به قتل برساند.با خود شرط كردم اگر از اين كار سخت خلاص شوم ، به سفر روم و به جائى روم كه كسى مرا نشناسد.ناگاه خادمى آمد و گفت هادى عباسى تو را مى طلبد؛ من شهادتين به زبان گذرانيدم و حركت كردم ، وسط راه
صداى زنى شنيدم ، توقف كردم ، شنيدم كه مى گفت :اى هر ثمه خيزران مادر هادى ، بيا ببين ما را چه بلا
افتاده است !رفتم درون خانه در پس پرده ، خيزران گفت :وقتى هادى به درون خانه آمد من مقنعه از سرم باز كردم و
درباره هارون الرشيد در خواست عفو و محبت نمودم ، او سخن مرا رد كرد و سرفه شديدى كرد، بعد آب آشاميد
و آب تاءثيرى نداشت و هماندم مرد (18 ربيع الاول 170 ه ق )
اكنون يحيى بن خالد را خبردار كن تا بيعت براى پسرم هارون الرشيد بگيرد. آمدم يحيى را خبردار كردم
بعد رفتم منزل هارون او مشغول قرائت قرآن بود و به خلافت سلام كردم و او استبعاد كرد و حقيقت را گفتم
، در همان شب خبر تولد ماءمون فرزند هارون الرشيد را به او رساندند.
4 :
دروغ
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمقال الله الحكيم :( سماعون للكذب اءكالون للسحت ) ( مائده :آيه 42 ) (جاسوسان :
) دروغ پرداز و خورندگان مال حرامند.امام عسگرى عليه السلام :جعلت الخبائث كلها فى بيت و جعل مفتاحها الكذب (345).همه خبائث در خانه اى نهاده شود، كليد آن خانه دروغ مى باشد.
شرح كوتاه
دروغ چه كوچك باشد يا بزرگ ، جدى باشد يا شوخى گفتنش اشكال دارد. از آنجائى كه فرمودند:(اگر همه پليدىها در خانه اى باشد كليد آن خانه دروغ است ) پرهيز از آن لازم است .
دروغ چون خلاف ظاهر كلام است ، و گوينده اش نه در مقام مبالغه در گفتن است و نه بخاطر مصلحت بين دو نفر
و يا قبيله كه نزاع دارند، دروغ موجب خراب شدن ايمان و دور شدن ملائكه از نزد كاذب و كم شدن روزى و
رسوا شدن ميان مردم مى شود تا جائى كه اگر كذب بخدا و رسول در ماه مبارك رمضان باشد موجب بطلان روزه
هم مى شود(346)