3- بى اعتنايى به مؤ من كامل - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3- بى اعتنايى به مؤ من كامل

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

محمد بن سنان مى گويد:

نزد امام رضا عليه السلام بودم ، به من فرمود:

اى محمد در زمان گذشته بنى
اسرائيل چهار نفر مؤ من بودند، روزى يكى از آنها به خانه ديگرى آمد و سه نفر ديگر هم در آن خانه بودند.

درب خانه را زد و غلام بيرون آمد و گفت :

آقايت كجاست ؟

گفت :
در خانه نيست ، آن مؤ من برگشت مولايش ساكت
شد، و اعتنائى نكرد و غلام را ملامت ننمود و آن سه نفر هم به خاطر اين پيش آمد ناراحت نشدند و به
صحبتهاى خود ادامه دادند.

فرداى آن روز آن مؤ من نزد آن سه نفر رفت كه مى خواستند به طرف كشت زار (يا باغ ) يكى از آنها بروند،
سلام كرد و فرمود:


مى خواهم همراه شما بيايم ؛ و همراه آنان شد آنها از پيش آمد روز گذشته هيچ عذر
خواهى نكردند؛ و اين مؤ من مردى محتاج و ناتوان بود.

مقدارى راه رفتند، ابرى بر آنها سايه انداخت ، خيال كردند كه باران است كه منادى و ملكى فرياد زد:

اى
آتش اينان را در خود بگير؛ من جبرئيل فرستاده خدايم ، پس آتش از درون ابر آن سه نفر را گرفت و آن مرد
كامل مؤ من تنها و خائف ماند و تعجب از اين واقعه كرد.

چون به شهر برگشت نزد پيامبر آن زمان حضرت يوشع بن نون (وصى حضرت موسى ) آمد و جريان را نقل كرد!

حضرت يوشع فرمود:

مگر نمى دانى خدا از آنها راضى بود، بعد بر آنها خشم گرفت و اين بخاطر عملى بود كه با
تو روا داشتند.

عرض كرد:

مگر آنها چه عملى نسبت به من انجام دادند:

يوشع جريان را نقل كرد.

آن مؤ من گفت :

من از آنها گذاشتم و عفو كردم !

فرمود:


اگر اين عفو و گذشت قبل از اين عذاب بود براى آنان
نافع بود ولى بعد سودى ندارد، شايد از آلان به بعد آنان را سود بخشيد (744)

4- دفع بلا به خاطر مؤ من

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

زكريا بن آدم اشعرى از اصحاب ائمه بوده بو بقدرى درجات معرفت و ايمانى او بلند بوده است كه در سفرى از
مدينه تا مكه همراه و همكجاوه امام رضا بوده است .

ايشان در شهر قم از طرف امام رضا عليه السلام ساكن بود و مردم ماءمور بودند مسائل دينى خود را از او
بگيرند، و وجودش مانع از عذاب بر اهل قم بوده است .

چنانكه خود زكريا به امام رضا عليه السلام عرض مى كند، مى خواهم از قم بيرون روم و با آنها قطع رابطه
نمايم ، زيرا در بين آنها سفيهان و نادانان زيادند (و كارهاى مى كنند كه موجب خشم خداست ).

امام مى فرمايد:

چنين كارى مكن ، زيرا خدا به واسطه تو بلا را از مردم قم برطرف مى سازد، چنانكه به
وجود پدرم امام كاظم خداوند بلا را از بغداد مرتفع گردانيد.

و بعد از وفاتش امام جواد عليه السلام در نامه اى به محمد بن اسحاق مى فرمايد:

خدا رحمت كند زكريا بن
آدم را كه عارف به حق و صابر و شكيبا و اميدوار به ثواب الهى و قيام كننده به آنچه كه خدا و رسولش مى
پسندند بود(745)

5- مؤ من خراسانى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

امام باقر عليه السلام به مردى از اهل خراسان كه به مدينه آمده بود فرمود:

حال پدرت چطور بود؟

عرض
كرد:
خوب بود فرمود:

پدرت وفات يافت ، آن وقتى كه از خانه به اين طرف توجه كردى ، به نواحى جرجان رسيدى
پدرت مرد.

امام فرمود:


برادرت در چه حالى بود؟

عرض كرد:
او حالش نيكو بود.

فرمود:


او را همسايه اى بود صالح نام ،
در فلان روز و فلان ساعت برادر تو را كشت .

مرد خراسانى گريه كرد و گفت :

انالله وانا اليه راجعون

فرمود:


صابر باش و اندوه نخور كه جاى ايشان در
بهشت است و از اين منازل دنيائى فانى ، براى ايشان (پدر و برادر) آنجا خوشتر است .

عرض كرد:
يابن رسول الله در وقت حركت به طرف شما پسرى رنجور و مريض داشتم كه با درد و ناراحتى شديد
دچار بود، از حال او سئوال نفرمودى ؟

فرمود:


پسرت صحت يافت و عمويش دخترش را به او تزويج نمود، چون تو او را ملاقات كنى پسرى خدا به او داده
باشد كه نامش على است و از شيعيان ما باشد اما پسرت شيعه ما نيست بلكه دشمن ماست !

مرد خراسانى گفت :

آيا چاره اى در اين كار هست ؟

فرمود:


او را (ذاتا) دشمنى است و آن دشمنى او را كافى
است .

راوى حديث ابوبصير گويد:

چون آن مرد برخاست ، من به امام عرض كردم اين مرد كيست ؟

فرمود:


مردى است از
اهل خراسان شيعه ما و مؤ من است (746)

/ 259