2 - كار براى ظالمان - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2 - كار براى ظالمان

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

شخصى به نام مهاجر مى گويد:

نزد امام صادق عليه السلام رفته بودم ، عرض كردم فلانى و فلانى خدمت شما
سلام رساندند.

فرمود:


سلام بر آنها باد.

گفتم :
از شما التماس دعا نيز كرده اند، فرمود:


چه مشكلى دارند؟

گفتم :
منصور دوانيقى آنها را به زندان
انداخته است .

فرمود:


آنها با منصور چه كار داشتند؟

گفتم :
براى او كار مى كردند و منصور (عصبانى شده و) آنها را محبوس
كرده است .

فرمود:


مگر آنها را از كار كردن براى او (حكومت ظالم ) نهى نكرده بودم ؟

اين كار كردنها آتش را در پى
دارد!

بعد فرمود:


خدايا ضرر را از آنها برگردان و آنها را نجات بده .

مهاجر گفت :
از مكه بازگشتم و از حال دوستانم سئوال كردم ، گفتند، آنها آزاد شده اند (به حسب تاريخ سه
روز بعد از دعاى امام آنها آزاد شده بودند).(473)

3 - قصاص

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

روزى حضرت موسى از محلى عبور مى كرد، به سر چشمه اى در كنار كوه رسيد. با آب آن وضو گرفت و بالاى كوه
رفت تا نماز بخواند، در اين موقع اسب سوارى به آنجا رسيد.

براى آشاميدن آب از اسب فرود آمد، در موقع رفتن كيسه پول خود را فراموش نمود و رفت .
بعد از او چوپانى رسيد كيسه را مشاهده كرده و برداشت و رفت . پس از چوپان پيرمردى به سرچشمه آمد، آثار
فقر و تنگدستى از ظاهرش آشكار بود، دسته هيزمى بر روى سر داشت .

هيزم را يك طرف نهاده و براى استراحت كنار چشمه آب خوابيد. چيزى نگذشت كه اسب سوار برگشت و اطراف چشمه
را براى پيدا كردن كيسه جستجو نمود ولى پيدا نكرد.

به پيرمرد مراجعه نمود او هم اظهار بى اطلاعى نمود. بين آن دو سخنانى رد و بدل شد كه منجر به زد و خورد
گرديد، بالاخره اسب سوار آنقدر هيزم كش را زد كه جان داد.

حضرت موسى عليه السلام عرض كرد:

پروردگارا اين چه پيش آمدى بود، عدل در اين قضيه چگونه است ، پول را
چوپان برداشت پيرمرد مورد ستم واقع شد؟!

خطاب رسيد، موسى همين پيرمرد پدر همان اسب سوار را كشته بود، بين اين دو قصاص انجام گرديد. پدر اسب
سوار به پدر چوپان همان اندازه پول مقروض بود از اين رو بحق خود رسيد، من از روى عدل و دادگرى حكومت
مى كنم .(474)

/ 259