3- ابوايوب انصارى - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3- ابوايوب انصارى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

يكى از اصحاب بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله ( ابوايوب انصارى ) بود. موقعى كه پيامبر صلى الله
عليه و آله از مكه به مدينه هجرت كردند، همه قبايل مدينه تقاضا كردند كه پيامبر صلى الله عليه و آله
بر آنان فرود آيد! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:


هر جا شترم نشست همانجا را انتخاب كنم . تا اينكه
نزديك خانه هاى ( بنى مالك بن النجار ) رسيد در محلى كه بعدها درب مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله
قرار گرفت ، شتر به زمين نشست . پس از اندكى برخاست و به راه افتاد، باز به محل اول برگشت و به زمين
نشست .

مردم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و هركس او را به خانه خودش ‍ دعوت مى كرد. ابوايوب فورى
خورجين پيامبر صلى الله عليه و آله را از پشت شتر گرفت و به خانه خود برد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:


خورجين چه شد؟

گفتند:
ابوايوب آن را به خانه خود برد.

فرمود:
شخص
بايد همراه بارش و به خانه ابوايوب تشريف بردند و تا موقعى كه خانه هاى اطراف مسجد ساخته شد در خانه
ابوايوب تشريف داشتند.

اول در اطاق پايين و همكف بودند بعد ابوايوب عرضه داشتند يا رسول الله صلى الله عليه و آله مناسب
نيست شما در طبقه پايين و ما در طبقه فوقانى باشيم ، خوب است شما بالا تشريف ببريد.

حضرت قبول كردند و دستور دادند اثاثيه را به طبقه فوقانى ببرند. او در تمام جنگها همانند بدر و احد و
غزوات در ركاب پيامبر صلى الله عليه و آله با دشمنانش مى جنگيد و شهامتهاى بزرگى از خود نشان مى داد.

در جنگ خيبر پس از پيروزى در برگشت پشت خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله نگهبانى مى داد وقتى صبح شد
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:


بيرون خيمه چه كسى است ؟

عرض كرد:
منم ابوايوب ... دوباره پيامبر صلى
الله عليه و آله فرمود:
خدا ترا رحمت كند.

( آرى ابوايوب از راه احسان و نيكى با مال و جان اين دعاى
پيامبر صلى الله عليه و آله نصيب او شد. ) (21)

4- جزاى اشعار

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

روز نوروزى ( منصور دوانيقى ) كه بعد از برادرش ابوالعباس سفاح به خلافت رسيد امام كاظم عليه
السلام را امر كرد كه در مجلس روز عيد بنشيند و مردم براى تبريك بيايند و هداياى خود را نزدش بگذارند
و حضرت آنها را قبول كند.

حضرت فرمود:
عيد نوروز عيد سنتى فرس (ايرانيان ) است و در اسلام درباره آن چيزى وارد نشده است .

منصور گفت :
اين كار را به خاطر سياست لشگر و سپاه مى كنم ، شما را به خداوند عظيم سوگند مى دهم كه قبول
كنيد و در مجلس بنشينيد، حضرت هم قبول كردند و در مجلس نشستند و اعيان لشگر و امراء و مردم خدمتش ‍
شرفياب مى شدند و تهنيت مى گفتند، و هدايا را نزد حضرتش ‍ مى گذاشتند.

منصور خادمى را موكل كرده بود كه نزد حضرت بايستد و اموال را كه مى آورند ثبت و ضبط كند. آخرين نفرات
از مردم ، پيرمردى بود كه وارد شد و عرض كرد:

يابن رسول الله من مردى فقير مى باشم و مالى ندارم كه
براى شما هديه بياورم وليكن هديه من سه بيت شعرى است كه جدم در مرثيه جد شما حسين بن على عليه السلام
سروده ، اشعار را خواند(22)

حضرت فرمود:
هديه شما را قبول كردم ، و در حقش دعاى خير كرد.

پس سر خود را به طرف خادم منصور بلند كردند و فرمود:


برو نزد منصور و او را از اين اموال جمع شده خبر
بده و بگو چه بايد كرد؟

خادم رفت و برگشت و گفت :

امير مى گويد تمام آن را به شما بخشيدم در هر راهى كه مى خواهى صرف كن .

پس حضرت به آن پيرمرد فرمود:


تمام اين اموال را بردار كه همه را به تو بخشيدم .(23)

/ 259