51 :
صبر
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم قال الله الحكيم :( فاصبر كما صبر اولواالعزم من الرسل ) (احقاف :
آيه 35)اى پيامبر تو هم مانند پيغمبران اوالعزم صبور باش .امام على عليه السلام :حلاوة الظفر تمحوا مرارة الصبر(444)بوقت چشيدن پيروزى ، سختى هاى زمان صبر محو مى شود.
شرح كوتاه
صبر براى عده اى اولش تلخ و پايانش شيرين است . براى عده اى اول و آخرش تلخ و براى دسته اى شيرين است .كسى كه صبر از روى كراهت كند، و به خلق شكايت نكند و بى تابى ننمايد و پرده ستر درونش را ندارد، او از
صابران عالم است . هر كسى مصيبتى بر او نازل شود، در اولش صبر نكند، و بخدا تضرع ننمايد آنكس صابر
نيست و از اهل جزع بشمار آيد.در بلا و فشار، صابر صادق از كاذب معلوم گردد، صابر به نور الهى در مقابل فشارها خاضع ؛ و شخص كاذب و
تغيير حال و حزن گرفتار است (445).
1 - حيات دين در صبر است
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمروزى رسول خدا با اميرالمؤ منين عليه السلام به سوى مسجد قبا مى رفتند، در راه به بوستانى خرمبرخوردند. حضرت عرض كرد:
يا رسول الله صلى الله عليه و آله ! بوستان خوبى است ، پيامبر صلى الله عليه و
آله فرمود:بوستان تو در بهشت از اين بهتر است !از اين بوستان گذشتند تا از هفت بوستان رد شدند، و همين كلام ، ميان حضرت و پيامبر رد و بدل شد.
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله او را در آغوش كشيد و زار زار بگريست و حضرت هم گريست ، حضرت علت گريه
پيامبر صلى الله عليه و آله را جويا شدند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بياد كينه هائى افتادم كه در سينه هاى اين مردم از تو جاى گرفته است ، پس از وفات من ، آنها كينه هاى
خويش را بر تو آشكار خواهند كرد.حضرت پرسيد:
يا رسول الله ! من چه بايد بكنم ؟ فرمود:
صبر و شكيبايى ، اگر صبر نكنى بيشتر به مشقت خواهى
افتاد. عرض كرد:
آيا بر هلاكت دينم مى ترسى ؟ فرمود:
حيات تو در صبر است (446).
2 - گشايش بعد از صبر
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمبانوى بينوايى ، يگانه پسرش به سفر رفته بود، و سفر او طولانى شد. او سخت نگران شده بود و به حضور امامصادق عليه السلام آمد و گفت :پسرم به مسافرت رفته و سفرش بسيار طول كشيده و هنوز برنگشته و بسيار
نگرانم .امام فرمود:
اى خانم صبر كن ، در پرتو آن خود را نگهدار. آن بانو رفت و پس از چند روز انتظار باز پسرش
نيامد، كاسه صبرش لبريز گرديد و به محضر امام آمد و گفت :پسرم نيامده ، سفرش طول كشيد، چه كنم ؟ امام
فرمود:
مگر نگفتم صبر و مقاومت كن . گفت :
سوگند به خدا صبرم به درجه آخر رسيده و ديگر تاب و توان صبر را
ندارم !فرمود:
اكنون به خانه ات برو كه پسرت آمده است . او سراسيمه به سوى خانه اش رفت ، و ديد پسرش از مسافرت
بازگشته است ، بسيار خوشحال شد و با خود گفت :مگر بر امام وحى نازل مى شود، او از كجا فهيد كه پسرم
آمده است ؟! بروم اين موضوع را از خودش بپرسم .نزد امام آمد و عرض كرد:آرى همانگونه كه خبر داديد پسرم از سفر آمده آيا بر شما وحى نازل مى شود كه
چنين خبر پنهان را داديد؟فرمود:
من اين خبر را از يكى از گفتار رسول خدا بدست آوردم كه فرمود:( هنگامى كه صبر انسان به پايان
رسيد، گشايش كار او فرا مى رسد(447). ) از اينكه صبر تو به پايان رسيده بود، دريافتم كه گشايش مشكل تو فراهم شده است . از اين رو به تو گفتم :برو كه پسرت آمده است ، و خبر من مطابق با واقع گرديد(448).