4 - سيره - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4 - سيره

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

مردى خدمت امام صادق عليه السلام آمد و عرض كرد:

پسر عمويت فلانى ، اسم شما را برد و چيزى از بدگوئى و
ناسزا نبود مگر آنكه درباره شما گفت .

امام ، كنيز خود را فرمود:

آب وضو حاضر كند؛ پس وضو گرفت و داخل نماز شد.

راوى گفت :
من در دلم گفتم كه
حضرت او را نفرين خواهد كرد.

امام دو ركعت نماز خواند و عرض كرد:

اى پروردگار اين حق من بود، او را (بخاطر اين دشنام ) بخشيدم . تو
جود و كرمت از من بيشتر است ، او را ببخش و بكردارش او را جزاء و عقاب نده . و پيوسته امام براى ناسزاگو
دعا مى كرد. من از حال و رقت قلب حضرت تعجب مى كردم (587).

5 - ابن مقفع

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

ابن مقفع فردى تيزهوش و دانشمند بود و بعضى از كتابهاى علمى را به زبان عربى ترجمه كرد. برترى هوش و
فضل او را مغرور كرد و در برخوردهاى اجتماعى ديگران را تحقير مى نمود و گاهى با زبان مطالب ركيك مى
گفت .

از كسانى كه مورد تعرض او قرار مى گرفتند يكى سفيان بن معاويه بود كه از طرف منصور دوانيقى دومين
خليفه عباسى ، فرماندارى بصره را بعهده داشت .
سفيان بينى بزرگ و ناموزونى داشت .

هرگاه ابن مقفع به فرماندارى مى آمد با صداى بلند مى گفت :

سلام بر
شما دو تا يعنى يكى او يكى دماغ بزرگش .

ابن مقفع گاهى سفيان را به نام مادرش تحقير مى كرد و روزى در حضور مردم با صداى بلند گفت :

اى پسر زن
شهوت پرست !! و در مجالسى ديگر با اهانت و ناسزاهاى مختلف او را مى آزرد.

سفيان منتظر روزى بود تا تلافى كند. تا اينكه عبدالله بن على بر برادرزاده خود منصور دوانيقى خروج
كرد. منصور، ابومسلم خراسانى را به بصره ماءمور دفع او كرد و مسلم پيروز شد و عبدالله فرار كرد و نزد
سليمان و عيسى برادران خود پناهنده شد.

آنان شفاعت خواهى كردند و منصور هم پذيرفت كه از گناهش درگذرد. عموهاى منصور به بصره بازگشتند و نزد
ابن مقفع رفتند تا امان نامه اى بنويسد!

او با غرورى كه داشت در امان نامه نوشت :

(اگر منصور دوانيقى به عموى خود عبدالله بن على مگر كند و
آزارى برساند، اموالش وقف مردم ، بندگانش آزاد و مسلمانان از بيعت او يله و رها باشند!)

چون امان نامه را براى امضاء نزد منصور بردند سخت ناراحت شد، امان نامه را امضاء نكرد و محرمانه
خواست نويسنده امان نامه را بقتل برساند.

سفيان فرماندار بصره كه از مدتها از زبان بد ابن مقفع به تنگ آمده بود، دستور داد او را به اطاقى
ببرند و خود آمد و گفت :

يادت هست چه ناسزاها و نسبتها به مادرم و خودم دادى ؟ آنگاه دستور داد تنورى
گداختند و ابن مقفع سى و شش ساله را بدستور منصور دوانيقى در آتش انداختند و از بين بردند(588).

4 :
فقر

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( الشيطان يعدكم الفقر ) (بقره :
268)

شيطان به شما وعده فقر و بى چيزى مى دهد.

پيامبر صلى الله عليه و آله :

تحفة المومن فى الدنيا الفقر(589)

ارمغان شخص مؤ من در دنيا بى چيزى اوست .

شرح كوتاه

نوع افراد طبقه سوم و پائين تر به فقر مادى دچارند و تعدادشان هم بسيار است . چون قانع نيستند و صبر
ندارند، گرسنه و تشنه اند، خانه ندارند و فرزندان طاقت بى چيزى را ندارند و امراض زندگى را دچار عجز
كرده ، دست نياز به طرف ديگران دراز مى كنند.

اگر فقر ادامه داشته باشد، و شخص توانى نداشته باشد گاهى به كفر و بعضى گناهان آلوده مى شود.
فقير بايد به خدا توكل كند و از حرص دورى كند و به قناعت روى آورد و از صبر در حفظ آبرو كاملا استفاده
ببرد، كه پيامبر فرمود:

بهترين اين امت فقراءهستند و زودتر از همه به بهشت مى روند؛ فقر فخر من است ؛
بهشت مشتاق فقيران است ، فقرا پادشاهان اهل بهشت هستند(590).

/ 259