3 - جوان عامل - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 - جوان عامل

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در جمع صحابه نشسته بودند، ديدند جوانى نيرومند و توانا از اول صبح
مشغول به كار است . افرادى كه در محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودند گفتند:

اگر اين جوان
نيرو و قدرت خود را در راه خدا به كار مى انداخت شايسته مدح و تعريف بود.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

اين سخنان را نگوئيد، زيرا از چند حال خارج نيست ، اگر او
براى اداره زندگى خود كار مى كند كه محتاج ديگران نباشد، او در راه خدا قدم برداشته است . اگر كار مى
كند كه پدر و مادر ضعيف و كودكان ناتوان را دستگيرى كند و آنها را از مردم بى نيازشان گرداند، باز هم
به راه خدا مى رود.

اگر با اين عمل مى خواهد به تهيدستان افتخار كند و بر ثروت خود بيفزايد او به راه شيطان رفته و از راه
راست منحرف گشته است . (543)

4 - عمل ، يهودى را مسلمان مى كند

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

يك نفر يهودى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چند دينار طلب كار بود. روزى تقاضاى پرداخت طلب خود
را نمود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

اكنون (پولى ) ندارم .

يهودى گفت :
از شما جدا نمى شوم
، تا طلب مرا بپردازيد.

فرمود:


من نيز در اينجا با تو مى نشينم . به اندازه اى نشست كه نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح روز
بعد را همان جا خواند. ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يهودى را تهديد كردند، ولى حضرتش به
آنها فرمود:

اين چه كارى است كه مى كنيد؟

عرض كردند:

(چگونه ) يك يهودى شما را بازداشت كند؟

فرمود:


خداوند مرا مبعوث نكرده تا به كسانى كه
معاهده مذهبى با من دارند يا غير آنها، ستم روا دارم .

صبح روز بعد نيز تا طلوع آفتاب نزد يهودى نشست . در اين هنگام يهودى شهادتين را گفت ، و بعد نيمى از
اموال و ثروت خود را در راه خدا داد:

سپس افزود:

اى رسول خدا! به خدا سوگند كارى كه نسبت به شما انجام
دادم از روى جسارت نبود، بلكه مى خواستم ببينم آيا اوصافى كه در تورات درباره پيامبر صلى الله عليه و
آله و سلم آخرين آمده است با شما مطابقت دارد يا خير، زيرا من در تورات خوانده ام كه محمد بن عبدالله
در مكه متولد مى شود و به مدينه هجرت مى كند، او درشت خو و بداخلاق نيست با صداى بلند سخن نمى گويد،
بدزبان و ناسزاگو نمى باشد. اكنون به يگانگى خدا و پيامبرى شما گواهى مى دهم و تمام ثروت من در اختيار
شما قرار دارد، هر طور خدا دستور دهد، درباره آن عمل كنيد.(544)

5 - كردار معاويه و ابوالاسود دئلى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

معاويه غالبا براى جذب افراد به خود، پول و عسل و نظائر اينها مى فرستاد. مردمان فقير كه از ماست سير
نشده بودند يك دفعه معاويه چند خيك عسل براى آنها مى فرستاد، و گاهى كيسه پولى در خيك عسل مى گذاشت تا
مردم به طرف اميرالمؤ منين عليه السلام نرود، و كم كسى بود كه از پول و عسل بگذرد و دست از على عليه
السلام برندارد.!

روزى معاويه براى اينكه ابوالاسود دئلى (545) را كه از ياران اميرالمؤ منين عليه السلام بود جذب كند،
چند خيك عسل براى او فرستاد. او در مسجد بود، نامه معاويه را به او دادند و گفتند:

خيكهاى عسل (يا
حلوائى بسيار خوشمزه و خوش رنگ ) را به خانه ات برديم .

او به منزل آمد، ديد دختر پنج ساله او مى خواهد انگشتى از عسل در دهان گذارد. گفت :

اى دخترم از اين
مخور كه سم مى باشد. و دختر انگشت عسل را بخاك ماليد و اشعارى را خواند كه مفهوم آن اين است :

اى پسر
هند آيا با عسل مصفى مى خواهى دين و ايمان ما را ببرى اصلا ما دست از على عليه السلام بر نمى داريم .

ابوالاسود نامه معاويه را به يك دست و دخترش را به دست ديگر گرفت و نزد امام آورد و شعرهاى دخترش را
براى حضرتش خواند. امام خنديد و در حق ايشان دعا فرمود.(546)

/ 259