4- ميرزا جواد آقا ملكى - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4- ميرزا جواد آقا ملكى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

درباره مرحوم عارف بالله ( ميرزا جواد آقا ملكى ) (متوفى 1343 ه‍ ق ) نوشته اند؛ ابتداى سلوكش بعد از
دو سال خدمت استاد عارف خود ملا ( حسينقلى همدانى ) (متوفى 1311) عرض مى كند:

من در سير و سلوك خود به
جائى نرسيدم !!

استاد مى فرمايد:
اسم شما چيست ؟

عرض مى كند:
مرا نمى شناسيد، من جواد تبريزى ملكى هستم .

مى فرمايد:
شما با فلان ملكى ها بستگى داريد؟

عرض مى كند:
بلى و از آنها انتقاد مى كند.

استاد مى فرمايد:
هر وقت توانستى كفش آنها را كه بد ميدانى پيش پايشان جفت كنى ، من خود به سراغ تو
خواهم آمد.

ميرزا جواد آقا فردا كه به درس مى رود خود پايين تر از بقيه شاگردان مى نشيند، و رفته رفته طلبه هائى
كه از فاميل ملكى در نجف بودند و او آنها را خوب نمى شناخته ، مورد محبت خود قرار مى دهد، تا جائى كه
كفش را پيش پاى آنان جفت مى كند. چون اين خبر به آن طايفه كه در تبريز ساكن بودند، مى رسد رفع كدورت
فاميلى مى شود.

بعدا ميرزا جواد استاد مى فرمايد:

دستور تازه اى (بعد از اصلاح فاميلى ) نيست ، تو بايد حالت اصلاح شود
و از همين دستورات شرعى بهره مند شوى ، ضمنا يادآور مى شود كه كتاب مفتاح الفلاح مرحوم شيخ بهائى
براى عمل كردن خوب است .(51)

ميرزا كم كم ترقى مى كند و به حوزه قم مى آيد و به تربيت نفوس مى پردازد و عده زيادى از خواص و عوام از
او بهره مند مى شوند... .

5- وزير مصلح

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

( ماءمون ) خليفه عباسى بر ( على بن جهم سامى ) شاعر دربار غضب كرد و گفت :

او را به قتل رسانيد، و
بعد از آن همه مال او را تصرف كنيد.

( احمد بن ابى دواد ) وزير، براى اصلاح پيش ماءمون آمد و گفت :

اگر خليفه او را بكشد مال او از چه كسى
خواهد گرفت ؟

ماءمون گفت :
از ورثه او، احمد گفت :

آن زمان خليفه مال ورثه گرفته باشد نه مال او را، چه او بعد از
حيات مالك نباشد، و اين ظلم لايق منصب خلافت نيست ، كه مال ديگرى را در مؤ اخذه ديگرى بگيرند!

ماءمون گفت :
پس او را حبس كن ، مال و را بگير بعد از آن او را بكش احمد از مجلس ماءمون بيرون آمد و او
را حبس كرد و نگاه داشت تا وقتى كه غضب ماءمون فرونشست .

آنگاه با اين نقشه اصلاحى ، ماءمون به على بن جهم خوش بين شد و احمد وزير را بر نيكوئى اين عمل ، تحسين
كرد و قدر و منزلت او را بيفزود.(52)

/ 259