1- پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام و نعيمان - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1- پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام و نعيمان

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

( نعيمان بن عمرو انصارى ) از قدماى صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و مردى مزاح و شوخ بوده است
نوشته اند:

روزى عربى از عشاير به مدينه آمد و شتر خود را پشت مسجد خوابانيد و به مسجد وارد شد و به
حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد.

بعضى از اصحاب به نعيمان گفتند:

اگر اين شتر را بكشى ، گوشت آن را تقسيم مى كنيم و بعد قيمتش را پيامبر
صلى الله عليه و آله به اعرابى خواهد داد.

نعيمان شتر را كه كشت ،:

صاحبش سر رسيد و فرياد بر آورد و پيامبر صلى الله عليه و آله را به داد خواهى
خواست .

نعيمان فرار كرد؛ و رسول الله صلى الله عليه و آله از مسجد بيرون آمد و شتر اعرابى را كشته ديد،
پرسيد:

چه كسى اين كار را كرده است ؟

گفتند:
نعيمان پيامبر صلى الله عليه و آله كسى را فرستاد تا او
بياورند او را در خانه ( ضباعة بنت زبير ) (9) يافتند كه نزديك مسجد بود. فرستاده را به محل مخفى گاه
اشاره كردند كه درون گودالى با مقدارى علف تازه خود را پوشانده بود.

فرستاده به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و همره پيامبر صلى الله عليه و آله با جمعى از اصحاب
به منزل ( ضباعه ) آمدند، و جاى مخفى شدن نعيمان را نشان داد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:


علفها را از او دور كنيد، و آنها چنان كردند، نعيمان از مخفيگاه
بيرون آمد.

پيشانى و رخسار او از آن علفهاى تازه ، رنگين شده بود فرمود:


اى نعيمان اين چه كارى بود انجام دادى ؟

عرض كرد:
يا رسول الله قسم به خدا آن كسانى كه شما را به محل مخفى من راهنمائى كردند به اين كار وادارم
نمودند.

پيامبر صلى الله عليه و آله تبسم كنان رنگ علف را با دست مبارك خود از پيشانى و رخسار او دور كردند و
قيمت شتر را به مرد اعرابى دادند.(10)

2- خزيمة و پادشاه روم

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

( خزيمة ابرش ) پادشاه عرب بدون مشورت پادشاه روم كه از دوستان صميمى وى بود كارى انجام نمى داد
رسول را به نزد او فرستاد، و از او درباره فرزندانش مشورت و نظر خواست او در نامه اش نوشت :

من براى هر
يك از دختران و پسران خويش مالى زياد و ثروتى فراوان قرار دادم كه بعد از من درمانده و مستمند نشوند.

صلاح شما در اين كار چيست ؟

پادشاه روم جواب فرستاد كه :

ثروت ، معشوق بى وفاست و دوام ندارد، بهترين خدمت به فرزندان اين است كه
، آنان را از مكارم اخلاق و خويهاى پسنديده برخوردار كنيد، تا در دنيا سبب دوام دولت و در آخرت سبب
غفران باشد.(11)

3- سيره امام سجاد عليه السلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

يكى از اقوام امام سجاد عليه السلام ، نزد حضرتش آمد و شروع به ناسزا گفتن كرد. حضرت در جواب او چيزى
نفرمودند چون از مجلس آن شخص ‍ برفت ، حضرت به اهل مجلس خود فرمود:


شنيديد آنچه را كه اين شخص ‍ گفت
الان دوست دارم كه با من بياييد و برويم نزد او تا جواب مرا از دشنام او بشنويد.

آنان گفتند:
ما همراه شما مى آييم و دوست داشتيم كه جواب او را مى دادى .

حضرت حركت كردند و اين آيه
شريفه را مى خواندند:

( آنان كه خشم خود را فرو نشانند و از بدى مردم در گذرند (نيكو كارند) و خدا
دوستدار نكوكاران است . ) (12)

راوى اين قضيه گفت :

ما از خواند اين آيه فهميديم كه حضرت به او خوبى خواهد كرد.

پس حضرت آمدند تا منزل آن شخص و او را صدا زدند و فرمودند كه به او بگويند على بن الحسين عليه السلام
است .

چون آن شخص شنيد كه حضرت آمده ، گمان كرد حضرت براى جواب گوئى دشنام آمده است !

حضرت تا او را ديدند فرمودند:

اى برادر تو نزدم آمدى و مطالبى ناگوار و بد گفتى ، اگر آنچه گفتى از بدى
در من است از خداوند مى خواهم كه مرا بيامرزد، و اگر آنچه گفتى در من نيست ، خداوند ترا بيامرزد.

آن شخص چون چنين شنيد ميان ديدگان حضرت را بوسيد و گفت :

آنچه من گفتم در تو نيست ، و من به اين بدى ها
سزاوارترم . (13)

/ 259